?اولین وسیلهای که انسان از آن به جای ابزار استفاده کرد، انسانی دیگر بود.
?داها به زبان ترکی یعنی بیشتر!
داها، اولین اثری بود که از نویسندهی نسل جدید ترکیه خواندم و بینهایت لذت بردم.
داها داستان پسری است که وقتی نُه سالش میشود، میفهمد پدرش قاچاقچی انسان است و مجبور است پدرش را همراهی کند.
☠️ شروع رمان با این جمله است: اگر پدرم قاتل نبود، من به دنیا نمیآمدم...
شروع فوقالعاده و دیالوگهای پرکشش همان ابتدا خواننده را میخکوب میکند.
راوی، پسر قاچاقچی است که میخواهد با روایتکردن گذشته خودش را خلاص کند
و ما(خواننده)هم مثل تماشاگری در سکوت سینما نظارهگر ماجراهای عجیب و تأثرانگیز زندگی او و مهاجران بیچاره میشویم.
هر چه پیش میرود شخصیت را بهتر میشناسیم و به حقیقت وجودیاش و همچنین عواملی که موجب تغییر او شدهاند بیشتر پی میبریم.
کودکی که به کودکی و معصومیتش تجاوز شده بیشتر و بیشتر در لجن فرو میرود و به دیگران تجاوز میکند پسری باهوش که همین هوش زیادش به دیگران بیشتر آسیب میزند.
?️دقیقاً هر صد صفحه جایی که خواننده فکر میکند دیگر تمام شد این اوج داستان است مگر میشود دیگر ادامه پیدا کند؟! نویسنده دیگر چه ماجرا و چه تعلیقی میخواهد بسازد؟ آس جدیدی رو میشود و میبینیم که هنوز تمام نشده است.
راوی داستان بیمارِ روانی است نه اینکه از همان ابتدا روانپریش باشد اما خواننده این روند پریشانی و اختلال روانی را ذره ذره در او بیشتر میبیند.
قبلاً هم داستانهایی خوانده بودم از زبان راویای که اختلال روانی دارد اما " داها" متفاوتترینشان بود. بیمار باهوش است و بسیار خطرناک و گاه بسیار آدابدان و ترحمانگیز!
بیمار به بیماری خودش واقف است و فکر میکند به تنهایی از پس درمان خود برمیآید و خواننده در مسیر دیوانگی او همراه میشود.
?️یکی از بهترین قسمتهای کتاب جایی است که پسر در همان کودکی، روی مهاجران افغان داخل انبار آزمایشی میکند تا بتواند مقالهای با توجه به رفتار و عملکردهایشان بنویسد. اما در اصل چیزی که او میخواهد ارضای تمایلات غیرانسانی خودش است.
رفتار آن سی و چند نفر داخل انبار قابل تأمل است. آدمهایی که در کثافت خودشان به پایینترین حد از جایگاه رسیدهاند. دیکتاتوریای را در انبار بنا میکنند که هم خواننده و هم پسر از نمایش آن حیرت میکنند.
?درنهایت آدمی که جهنمی برای دیگران میساخت تا بهشتی برای خودش ساخته باشد. در جهنمی ابدی گرفتار میشود که خلاصیای از آن ندارد. گذشتهای که از پس انکار آن برنمیآید و برای همین مدام مرورش میکند تا شاید به خود بقبولاند که او مقصر نیست!
برش کتاب??
?️بعد از دیدن آن نسل جدید از مهاجران، دیگر باور نمیکردم که اهرام مصر به دست موجودات فرازمینی ساخته شده باشند، چون طولی نکشید که متوجه شدم اهرام مصر نه به دست آدمها بلکه از خود آدمها ساخته شدهاند.
?️ترکیه هم مانند دختر جوانی است که به پرخوری عصبی مبتلا شده. هنگام تماشای آینه شرقیاش احساس میکند چاق شده است و وقتی به تماشای آینهی غربیاش مینشیند احساس میکند از فرط لاغری دنده هایش بیرون زدهاند و فکر میکند هیچکدام از لباسهایی که میپوشد به او نمیآید. بیست سال تمام تا سر حد خفگی میخورد، بعد پشیمان میشود و بیست سال دیگر آنقدر بالا میآورد تا گلویش زخم شود و بعد دوباره شروع میکند به خوردن.
?️برای کسی که مقصدش معلوم است، دیر کردن مفهومی ندارد. چون اگر مقصد جایی باشد که بشود دیر یا زود به آن رسید، آن وقت حتی ارزش راهی شدن هم ندارد.
?️در جهانی که مغز آدم هم به دنبال خیانت کردن به اوست، آیا چیز دیگری برای اعتماد کردن باقی مانده؟!
صفحات مهمی از کتاب رو هم در کانال تلگرامم گذاشتم.?
سپاس که میخوانید.?