ویرگول
ورودثبت نام
mehrpouya kakavand
mehrpouya kakavand
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

انفصال

من امشب رهسپار دیار خاکم

کرم ها تغذیه میکنند از وجود من

تازگی ندارد!

سال ها بود که موریانه های دنیوی میخوردند روحم را

در این شب های تاریک

سکوت قبرستان زیباست

تنهایی بی بدیل من زیباست

من صدای رفتن عزیزانم را شنیدم با گوش های در حال تجزیه ام

من از رویش درختی بر سر مزارم با خبر شدم

من شاهد خاموش شدن شمع های روی سنگم بودم

من صدای آمدن فرشته ها را فهمیدم

استخوان های بدنم بعد از چندین سال همخوابگی با من

آغوشش را باز کرد و رضایت داد به تمام شدن شب

پر کشیدم

روح تازه ام در مجاورت با هوا جلا یافت

دور شدم

من شاهد مرگ های زیادی بودم به بهانه ی زندگی

من شاهد خفقان های زیادی بودم برای تنفس

من شاهد اشک های زیادی بودم به قیمت تبسم

محو شد

آن صورت زیبا

خاموش شد

آن صدای مردانه

کسی دیگر صدا نزد

آن اسم شگفت انگیز را

خوراک جانوران شد

آن اندام کشیده

شوقی که وصل بود به یک جفت چشم سیاه

جان داد و مرد درون کالبد جسم

حافظه ای که درونش صحنه های خوب و بد جا خوش کرده بودند

پاک شد بعد از دستور مرگ مغز

آن دست هایی که جهان را لمس کرده بودند

نیست شد درون خاک سرد

من صدای آمدن فرشته ها را فهمیدم

دور شدم

دور تر از حد ممکن

شاید در زندگی بعدی

شیفته ی زنی شدم که صدای آرام خنده هایش

فرش پا نخورده ی دلم را میتکاند

و به حضور من گرما میبخشد

حرف های منانفصالمهرپویاشعر نو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید