نامه های روزانه
روزچهارم قسمت دوم
خودمونیم ها نوشتن روزانه خیلی سخت تر ازاون چیزیه که فکرش میکنیم.
مهم تر از همه این که ذهن شما باید یاری کنه و سوژه مناسب نوشتن پیدا بشه.
گاهی اوقات فکر میکنم که زندگی پر از سوژه های مختلف برای نوشتن اما چون ماها غرق شدیم توی روزمرگی هامون نمیتونیم اونا رو ببینیم.
دیشب داشتم با یک غریبه آشنا صحبت میکردم، میگفت که احساس تنهایی میکنه و رابطه خوب و صمیمی با خانوادش نداره (به علت تفاوت عقیده ها و سلیقه هاشون ،خصوصا با مادر خانواده شکاف بین اون و خانواده روز به روز داره بیش تر و بیش تر میشه .تازه خانواده از بسیاری از کار ها و فعالیت های فرزندشون اطلاعی ندارن و با اگاهی کمی که نسبت زندگی فرزندشون دارن دره ای 1000 متری رو حفر کردن) حالا اینجا مقصر کیه ؟ اصلا درسته که دنبال مقصر بگردیم ؟
مدتی پیش یک برنامه ای رو تماشا میکردم که یه جمله خوبی توش گفته شد : اینکه همون طوری که من 22 ساله 1 بار جوونی رو تجربه میکنم و خیلی از تجارت رو ندارم و با مواجه شدن با موقعیت تجربه لازم رو به دست میارم، برای پدر و مادرمم همین طوره اون ها هیچ وقت پدر و مادر نبودن اون ها هم مثل من دایما در حال کسب تجارب جدید از موقعیت های جدید بودن ، حتی اگر فرزند های دیگری قبل از ما هم داشته باشن چون هر فرزند شخصیت و شرایط خاص خودش رو داره عملا دوباره از نو دارن تجربه کسب میکنن ( پس شاید یه جورایی به هیچ کدومشون نتونیم در این زمینه نقدی وارد کنیم ) اینا حرف های طرف بودا.
میدونم میدونم اما و اگر های بسیار زیادی در این مورد وجود داره که میگمش .
مثلا اینکه فرزندی که وارد این جهان میشه بدون خواست و اراده خودش بوده والدین خواستن که اون وارد این جهان بشه ،خیلی چیز ها هم مثل تغییرات دست شما والدین نیست ، و قاعدتا فضای بزرگ شدن بچه شما با بزرگ شدن شما صد در صد متفاوته پس آیا میتونیم از اون انتظار عملکرد مشابه شما رو داشته باشیم؟ آیا شما زمانی که خودت در جایگه فرزندی بودی یا حتی الان عملکردت مشابه عملکرد والدینته ؟
چقدر از والدین قبل از تصمیم به فرزند دار شدن به تفکر عمیق در این حیطه میپردازند؟؟ به این که چقدر میتونن خودشون رو جهان پیرامون فرزند وفق بدن و یا حتی چقدر پذیرای جهان خود او اند ؟؟ چقدر به سبک فرزند پروریشون فکر کردند ؟؟؟؟
اصلاتا حالا فکر کردند ؟؟؟؟
خلاصه مطلب شب اومدم خونه و داشتم توی اینستاگرام چرخ میزدم که دیدم قسمت جدید برنامه دیالوگ (که پیشنهاد میکنم ببینید ) منتشر شده این قسمت از برنامه در مورد روابط بین خانواده و فرزندان علل خصوص نسل جوان جامعه الان که متولد دهه70 و 80 هستن بود همین باعث شد که خیلی خیلی بیش تر به این فکر کنم که مشکل کار از کجاست ؟ اون اما و اگر ها چیان؟؟
عدم مطالعه و اگاهی خانواده و جوان نسبت به یکدیگر ؟
عدم توانایی پذیرش یکدیگر؟
عدم توانایی در گفت و گو؟
ناتوانی در انعطاف پذیری نسبت به یکدیگر؟
تفاوت عقاید مذهبی جوانان امروزی با خانواده؟
مقاومت خانواده نسبت چهار چوب ها ؟
جامعه به نسبت سنتی ما ؟
ترس از آبرو و مردم اجتماع ؟
کدوم یکی از این عوامل باعث شده که چنین شکافی بین جوانان و خانواده ها ایجاد بشه ؟ یکی دوتاش یا همش ؟؟ یا 1000 علل دیگه که من به ذهنم نرسیده ؟ شما بگید ؟؟ شما در حل این معمای پیچیده ذهنیم به من کمک کنید
پذیرای پیشنهادات شما در باب کتاب فیلم و..... در این زمینه هستم .