ویرگول
ورودثبت نام
مهرشاد امپرور
مهرشاد امپرور
خواندن ۱۳ دقیقه·۱۰ روز پیش

داستان ترسناک رمان عاشقانه غمیگن متن دلشکسته

داستانهای ترسناک ارواح فیلم ترسناک رمان غمگین عاشقانه
داستانهای ترسناک ارواح فیلم ترسناک رمان غمگین عاشقانه


سلام ، ستینم ۱۶ کرج
من تو زندگیم خیلی اتفاق های ماورایی افتاده هر وقت فرصت کردم یدونشو اینجا می‌نویسم

این ماجرا برمیگرده ب ۷ یا ۸ سالگیم یادمه تابستون بود و بخاطر مصرف زیاد برق کشور کلا از ی ساعتی ب بعد ک هوا شروع ب خنک شدن میکرد برقا رو قطع میکردن و مردم خیلی شاکی بودن
اون موقع من درکی از جن و دعا و این داستان نداشتم کلا
طبق رفتار ها و کار های خانواده پدریم ، مادرم مطمئن شده بود ک اینا برا ما دعا میزارن مخصوصا مادربزرگم چون خیلی خونمون میموند و خب شبا خیلی موقعیت برا این کار رو داشت
مادرم طبق عادت هر دوسال بالشت هارو خالی میکرد ک هم بشوره هم پنبه هاش ک گره خورده بود رو از هم باز کنه
اون روز من و خواهر دوقلوم و بردارم داشتیم ب مامانم کمک میکردیم و خواهر دیگم و پدرم خونه نبودن
همینجوری ک پنبه هارو از هم باز میکردیم مامانم متوجه ی پارچه گره خورده شد ک بنظر همچین مهم هم نبود ولی برداشت و بازش کرد
داخلش ی کاغذ قهوه‌ای بود ک ب شکل مثلث تا کرده بودنش اندازه دو بند انگشت بود وقتی تای کاغذ رو باز کردیم تقریبا ۱ متری میشد و شایدم کمتر ، داخلش کلی کلمات عربی نوشته بود ی تیکه جیگر توش بود طبق حدسایی ک زدیم چند تا مو و اسم تک تک اعضای خانوادمون
طبق روسومات ک فکنم بدونید دعا رو یا باید تو آب جاری مثل رود خونه ول کرد یا معذرت می‌خوام روش ادرار کنن 🤦🏼‍♀️
و مادر منم بلد نبود و زنگ نزد ب خواهرش هم بپرسه وشاید باورتون نشه ما دعا رو آتیش زدیم 🥲💔
و بعد اینکار مامانم زنگ زد ب خالم و خالم گفت ک بدترین کار ممکن رو انجام دادیم و اون دعا هیچ وقت باطل نمیشه مامانم با توکل ب خدا گفت که ایشالله هیچی نمیشه
برادرم رفت بیرون و منو خواهرم و مامانم موندیم
اون موقع مستاجر بودیم خونمون طبقه شیشم بو و حالت اتوبوسی بود در ورودی سر خونه بود و تو دیوار مجاورش ۲ تا پنجره بود دیگه تو کل خونمون پنجره نبود و اتاق ها هم دقیقا ته خونه بودن و چون پنجره نبود خیلی تاریک میشد
آقا هیچی دیگه داشت هوا تاریک میشد ک برقا رفت هوا یکم روشن بود پس ماهم ستایی رفتیم رو مبل جلوی پنجره نشستیم و اون طرف خونه خیلی تاریک بود مامانم داشت با گوشیش ور میرفتم فکنم میخواست ب بابام زنگ بزنه بگه ک چرا هنوز نیومده خونه ، همه این اتفاقات تو چند دقیقه شد من ب خواهرم گفتم اجی اون چیه از اون طرف داره میاد
چشمتون روز بد نبینه تو اون تاریکی ی فضایی بود ک از همچین سیاه تر بود ب آنجا داشت میمود سمت ما هروی بیشتر ب سمت ما میمود واضح تر میشد
منو خواهرم ترسیدیم ب مامانمون گفتیم نگاه کن اون چیه مامانم نگاه نکرد بار دوم ک نگاه کرد فهمید ک واقعا ی چیزی هست شاید باورتون نشه بلند شد دوید بیرون مارو نبرد درو بست منو خواهرم هم سریع بلند شدیم بریم منم تو همون حال متوجه شدم ک خیلی نزدیک شده و واضح دیدمش ک انگار ی مرد با ی لباس بلند تیکه تیکه ک تیکه های لباسش تموم میخورد مثل اینکه باد بزنه بهش و رو هوا بود
بزور درو باز کردیم رفتیم پایین ۶ طبقه اونم با پله
مامانم داشت با خالم حرف میزد و می‌گفت چیشده پ فکنم بعدا رفتن پیش دعا نویس ولی نمیدونم دیگه چیکار کردن
همیشه تو خونه حسش میکردم ولی خودشو نشون نمیداد ولی بعد از اینکه رفتن پیش دعا نویس دیگه حسش نکردم
می‌دونم خیلی طولانی شد
مرسی ک تا اینجا خوندید
هر وقت تونستم اتفاق های دیگه هم می‌نویسم ❤️

نظرتونو تو کامنتها بگید دوستان🌷


رمان داستان کوتاه
رمان داستان کوتاه

درمان بیماری فشار خون

انرژی درمانی با نمک چیست؟
انرژی درمانی روش‌های مختلفی داشته و برای رفع مشکلات روان و جسم استفاده می‌شود. انرژی درمانی با نمک یا آب نمک درمانی برای پاکسازی و رفع انرژی‌های منفی به‌کار می‌رود. این تکنیک توصیه می‌کند که نصف لیوان نمک دریا را به کل بدن و چاکراها بزنید و بعد از ۵ دقیقه با آب بشویید تا انرژی منفی از بدن‌تان دفع شود. سنگ نمک آلودگی‌ها و امواج منفی اطراف را دفع می‌کند. این روش به‌خصوص برای دفع امواج منفی و مخرب دنیای فناوری مثل امواج مودم‌ها، موبایل‌ها و غیره مناسب است. انرژی درمانی با سنگ نمک می‌تواند میدان مغناطیسی مضر در اطراف بدن انسان را خنثی کند.
چه زمانی باید از آب نمک درمانی استفاده کرد؟
امواج منفی و آلودگی‌هایی که روزانه با آن‌ها روبه‌رو هستیم روی روح و جسم اثر سو می‌گذارند. برای دفع این انرژی سیاه از بدن می‌توان از آب نمک درمانی کمک گرفت. اگر نشانه‌های زیر را دارید وقت آن است که از آب نمک درمانی استفاده کنید:
احساس خواب‌آلودگی
عدم تمرکز در تفکر
کم‌شدن انگیزه
انرژی درمانی برای افسردگی
زیاد فکرکردن به‌خصوص افکار منفی
خشم یا سایر عواطف شدید
استرس: انرژی درمانی برای استرس
 توصیه می‌شود.
بیماری جسمی و انرژی درمانی برای لاغری

پاکسازی خانه با آب نمک
می‌توانید در مواقع تمیزکاری و خانه‌تکانی از پاکسازی خانه با آب نمک برای دفع انرژی‌های منفی کمک بگیرید. برای این کار باید داخل قفسه‌ها، کمد، کابینت، روی دیوارهای توالت، آشپزخانه و حمام را با آب نمک بشویید. هر قسمتی از خانه که استفاده از آب نمک آسیبی به آن نمی‌زند، به همین روش پاکسازی کنید. یا اینکه یک تکه سنگ نمک بزرگ را در نواحی تاریک خانه به‌خصوص زیرزمین بگذارید.
رفع سنگینی با نمک دریا
نمک دریا راهکار توصیه شده دکتر طب سنتی برای دفع انرژی‌های منفی و رفع سنگینی است. برای رفع سنگینی با نمک دریا بعد از اتمام شستشوی بدن در حمام، نصف لیوان نمک دریا را به کل بدن و چاکراها بزنید و بعد ۵ دقیقه با آب بشویید و دوباره دوش نهایی بگیرید. این رفع سنگینی با نمک دریا بدن را از انرژی‌های منفی پاکسازی می‌کند.
انرژی درمانی با نمک چگونه انجام می شود؟
ترکیب آب و نمک بهترین گزینه برای از بین بردن انرژی‌های منفی است که می‌توانید تا ۳ بار در روز در فواصل ۲ تا ۳ ساعت این کار را تکرار کنید. آب نمک درمانی بسیار ساده است: ظرف یا سطل بزرگی را از آب پر کنید تا جایی که وقتی پا داخل آب قرار می‌گیرد، تا قوزک پاها در آب شناور باشند. کمی نمک دریا یا سنگ نمک (تقریبا ۲ قاشق غذاخوری) به آب اضافه کنید.
طلب آرامش از خداوند و دعاکردن در کنار انرژی درمانی با نمک بهتر می‌تواند انرژی‌های منفی را دور کند. پاها را داخل سطل آب و نمک قرار دهید، از چسباندن پاها به هم خودداری کنید، فاصله دوپا از هم تقریبا ۲ تا ۳ سانت باشد تا انرژی‌های منفی بهتر خنثی شوند. براساس توصیه‌های دکتر طب سنتی بهتر است ۱۵ دقیقه در همین حالت بمانید و همزمان دعا کنید و از یاد خدا غافل نشوید. در انتها هم نوبت به شکرگزاری از نعمت‌های خداوند می‌رسد. و بعد از آن، آب سطل را دور بریزید و آن را با آب تمیز بشویید. بهتر است تا ۳ دقیقه ذکر نام خداوند را داشته باشید.
 را با آب و شامپو بشویید. دوش نمک برای دفع انرژی را ۱ یا ۲ بار در هفته انجام دهید تا تاثیرش را به چشم ببینید.
۳. پاکسازی چاکراها با نمک
به‌لطف پاکسازی چاکراها با نمک می‌‌توانید انرژی از تعادل خارج‌شده بدن را به حالت طبیعی بازگردانید. برای پاکسازی چاکراها با نمک مکان آرامی را انتخاب کنید و پس از تمرکز و رسیدن به حالت آمادگی، پاکسازی چاکراها با نمک را شروع کنید.
نمک دریایی را روی چاکراها قرار دهید و با انگشتان به‌صورت دایره‌ای به سمت بیرون، آرام چاکرا را مالش دهید تا انرژی منفی از چاکراه خارج شود. حالا، نمک را در جهت عقربه ساعت آرام‌آرام داخل چاکرا حرکت بدهید تا انرژی مثبت وارد چاکرا شود. بهتر است از چاکراهای پایین‌تر شروع کنید و به‌ترتیب به قسمت بالای بدن برسید.
از مزایای انرژی درمانی با نمک می‌توان به خاصیت ضدباکتریایی و ضدالتهابی نمک اشاره کرد که باعث پاکسازی، بازشدن چاکراها و دفع انرژی‌های سیاه و منفی از بدن می‌شود. به‌علاوه اینکه آب نمک درمانی می‌تواند باعث تسکین ذهن و آرامش خیال شود، استرس و اضطراب را کم کند و آرامش روحی برای فرد به ارمغان بیاورد و بیماری‌های جسمی را بهبود ببخشد.


نویسنده مهرشاد مرادزایی
نویسنده مهرشاد مرادزایی


داستان ترسناک جن

این داستان ترسناک درباره دو پسر جوان است که شبانه در یک مزرعه ذرت چیزی وحشتناک می بینند.
دو پسر جوان به نام های ترور و ویل وجود داشتند. آنها بیشتر تعطیلات تابستانی خود را در مناطق مختلف شهر سپری می کردند و به دنبال کارهایی بودند که انجام دهند.
یک شب گرم اوت ، پسران در کنار جاده اصلی روی حصار نشسته بودند. در کنار جاده یک مزرعه ذرت وجود داشت. ناگهان ، ترور چیزی را در آن زمین دید. در تاریکی ، تشخیص آن دشوار بود و او فکر می کرد یک حیوان عجیب و غریب است.
او دوست خود را صدا كرد و به سمت چهره عجيب و غريب اشاره كرد. پیش خود گفت شاید او بتواند آن را ببینید. او مطمئن نبود ، اما چیز مرموز شبیه انسانی به نظر می رسید.
پسران سر خود را بالا بردند و با دقت نگاه کردند. آن موجود عجیب از سیاهی بیرون آمد و آرام آرام به لبه زمین رسید.
ترور و ویل به هم نگاه می کردند ، متعجب بودند.
ویلی پرسید: “این چی بود؟”
ترور پاسخ داد: “نمی دانم”
ترور و ویل سعی کردند فرار کنند ،اما آن موجود زودتر به آنها رسید و دستش را روی شانه ترور گذاشت ترور چرخید و خود را مستقیماً روبروی آن چهره منفور دید که به آن خیره شده است. او فریاد وحشتناکی کشید.
پوست پوسیده روی صورت آن در جاهایی کنده شده بود و استخوان زیر آن آشکار بود. برای لحظه ای ، فقط با سکوت به ترور خیره شد. سپس ، ناگهان بازوی او را گرفت. ترور احساس کرد که ناخن های آن در حالی که از چنگالش بیرون می آمد ، درون گوشتش می رود.
این دو پسر از حصار بیرون پریدند و از جاده فرار کردند و با وحشت فریاد کشیدند تا زمانی که به خانه های خود رسیدند. آنها سعی کردند به والدین و دوستانشان در مورد چیزی که آن شب دیده بودند ، بگویند ، اما هیچ کس حرف آنها را باور نکرد.
وقتی صبح روز بعد ترور از خواب بیدار شد ، خراشهای روی بازوی او هنوز آنجا بود. بعد از گذشت چند روز ، حالش بدتر و بدتر شد. ترور بیمار شد و والدینش او را به نزد پزشک بردند. پزشک پس از معاینه بازوی او ، به پسر گفت که آلوده است و به او قرص هایی داد که مصرف کند.
متأسفانه شرایط ترور رو به وخامت رفت. عفونت به کل بازوی او سرایت کرد و مدت زیادی نگذشت که گوشت وی پوسیده و از بین رفت. او را به بیمارستان منتقل کردند اما پزشکان نتوانستند کاری انجام دهند ، هیچ درمانی وجود نداشت. این عفونت در کل بدن او گسترش یافت.
به نظر می رسید که دیگر کاری از کسی بر نمی آید، او هر روز بدتر و بدتر می شد. پدر و مادرش فقط می توانند در كنار او بنشینند و گریه كنند ، هنگام تماشای پسر محبوبشان كه به آرامی در حال پوسیدن در مقابل چشمانشان بود.
در روزی که سرانجام ترور درگذشت ، ویل به بیمارستان آمد تا او را ببیند. وقتی پسر وارد اتاق بیمارستان شد و دید که ترور در رختخواب است ، او وحشت کرد. دوستش دقیقاً شبیه آن موجود وحشتناک بود.


داستان ترسناک رمان عاشقانه متن دلشکسته
داستان ترسناک رمان عاشقانه متن دلشکسته


سلام، رها هستم ۱۶ سالمه.
بچه که بودم ۱۱ سال اینا داشتم تهران زندگی میکنم و تمام‌اقوام ما شهرستان هستن.سراوانی هستم‌.
دختر خالم و پسر دایی هام هم بازی هام تو بچگی بودن و بیشتر از همشون دختر خالمو دوست داشتم‌. تو سن ۱۲ سالگی تو زندگیم لکه دار شد اصن از رل و عاشقی سر در نمیاوردم و فک میکردم عاشقی فقط تو داستان هاس و افسانه ای هست.
یه دختر شاد و شیطون بودم عاشق بازی بودم و فوق العاده بازیگوش.
اسمش محمد علی بود موهاش فر حالت دار بود و وقتی جلوی افتاب میرف چشماش برق میزد. و ۴ سال ازم بزرگتره.
۱۲ سالم بود و با دختر خالم اسمش فاطی بود محمد علی رو اذیت میکردیم و از بچگی باهاش دعوا داشتم و فوق العاده ازش نفرت داشتم دعوا هامون زیاد بود منم که کرم داشتم باید هر روز میرفتم پیشش میدیدمش و دعوا راه مینداختم. اون وقت فاطی رو دیگه به عنوان رفیق فابم میدونسم.چون تنها دوستم بود.
بعد ۲ ماه برگشتیم تهران خونه خودمون و از فابم و محمد فاصله داشتم دلم براشون یهو تنگ میشد شبا به یاد محمد می افتادم و به یاد دعوا هامون و کم کم فهمیدم عاشق شدم . کوچیک بودم فقط ۱۳ سال داشتم که یه عاشق به تمام معنا شدم و شبی نمیشد ک بدون فکرش خابم ببره و گاهی اوقات از دوریش گریه میکردم به فابم گفتم گفت بهش بگو عاشقی یکم ترسیدم چون محمد بهم حسی نداشت و ازم متنفر بود‌‌‌ ولی من دیوانه وار عاشقش بودم تو ۱۴ سالگی تصمیم گرفتم حسمو بهش بگم و حدودا چن ماه بعد تولدم بهش تکس دادم و گفتم بیا با هم مث دو تا دوست باشیم اونم قبول کرد گفتم دوسش دارم ولی باور نکرد چون دخترای دیگه ای دورش بودند بعد چند روز خدش پیام داد و با هم مث دو تا دوست تا ۳ ساعت ۳ شب بیدار بودیم و حرف میزدیم خیلی دوست داشتنی بود و بدون شب بخیرش خابم نمیبرد تا اینکه بهم درخاست رل داد و قبول کردم من ک عه خدام بود ولی اون نه خیلی خوب بلد بود بازیگری کنه بهم گف دوست دارم عاشقتم کل روزا با هم چت میکردیم و تا ساعت ۳ شب باهاش بودم خیلی دوسش داشتم میترسیدم از دستش بدم، ولی گاهی اوقات باهام سر چیزای الکی بحث میکرد و تا چتد روزی قهر بودیم و بعدش اشتی میکردیم این قهرا تو زندگی من و محمد زیاد شد و من دلم بیشتر رنج میکشید بیشتر شبا گریه میکردم‌.فابمو خیلی دوست داشتم دردامو به اون میگفتم اونم دوسم داش.. بعد چت وقت مادرم از رابطه من و محمد با خبر شد و گوشیمو گرف و منو از همه چی محدود کرد تا یک سال گوشی نداشتم ولی تو این یه سال با کلی سختی رابطمو با گوشی مادرم ادامه دادم ولی هر چی میگذشت محمد باهام سرد تر میشد بعد ۱ سال و نیم ماه با هم بودن گذشات رفت.بعد رفتنش من داغون شدم حتی برای. اروم شدنم سمت سیگار رفتم و کمی ارومم میکرد خیلی گریه میکردم تا یه مدت افسرده بودم و با هیچکی حرف نمیزدم فابم تو اون مدت یه رل داشت که عاشقش بکد باهاش فرار کرد و بعد ۱ روز برگشت و ازدواج کردن با هم و بعد ازدواجش دیگه از پیشم رف منم تنها شدم
بعد رفتن محمد و فابم خیلی داغون شدم کسی نبود درکم کنه شبا رو با خاطرات هردوشون میگذرونم و الان ۷ ماه میشه که با یاد محمد سر میکنم!!💔💔
دیشب ساعت ۱۱ و نیم شب ماهگرد کاتمون بود الان ۷ ماه شده که ما جدا از همیم😔😭

ببخشید اگ طولانی شد...
فقط لطفا هر وقت عاشق شدین اول مطمئن بشین طرف مقابل دوستشون داشته باشه ته به چشم هوس دنبالتون باشه و چه پسر چه دختر لطفا هیچ کسی رو بازیچه دلتون نکنید ..
دل حرمت داره وقتی ک بشکنه اون شخص داغون میشه لطفا این کارو نکنین..

امیدوارم همه عاشقا به هم برسن🌷


نویسنده: مهرشاد مرادزایی
نویسنده: مهرشاد مرادزایی





طب سنتیعجیب غریبترسناک رمانپرستار
حسبی الله📿#لیاقت_بعضیا_هموپلشتای_دورشانه💯 #مرکزمـاییم.شعبـہ.زیـادح🇯🇵🎹خواننده وآهنگساز،ترانه سُرا🎧🎤ورزش بوکس🥊
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید