گاهی اوقات انسان از قضاوت های اطرافیان خسته می شود. اما بعضی اوقات هم این قضاوت ها دل انسان را به درد می آورند. این درد ها زمانی تبدیل به زخم می شوند که قضاوت، نتیجه بی اعتمادی کسی باشد که خیلی دوستش داریم: پدر، مادر، دوست، خواهر یا برادر، همسر یا فرزندان. تنفر ها هم زمانی به وجود می آید که قضاوت های افراد نادرست باشد. چه بسیار بی گناهانی که به خاطر داوری اشتباه قاضی، از او متنفر شده اند.
من هم به عنوان یک انسان، از قضاوت ها درد کشیده ام؛ از قضاوت ها زخم خورده ام و توسط قضاوت ها از دیگران متنفر شدم...
افراد هم برای جلوگیری از قضاوت های درست و نادرست از روش های مختلفی استفاده می کنند. یکی نشنیده می گیرد و میرود، یکی میشنود و در دل خواهر و مادر قضاوت کننده را آباد می کند، یکی هم خودش با قضاوت کردن مقابله به مثل می کند، یکی...
من هم شاید از دسته اول باشم.
اما از هر دسته ای باشیم؛ یک چیز را نمی توانیم انکار کنیم: قضاوت ها روی ما تاثیر می گذارد.
ممکن است کسی نجوا ها درباره زشت بودن صورتش را نادیده بگیرد. اما هرگز، هرگز، هرگز، نمیتوان تاثیر آن قضاوت را بر زندگی فرد انکار کرد.
تاثیر هایی که افراد از قضاوت ها میگرند هم فرق می کند. همین مثال بالا را فرض کنید؛ یکی ممکن است برای زیبایی برود و از لوازم آرایشی استفاده کند. دیگری که پولدار است خرج می دهد و عمل زیبایی انجام میدهد. دیگری که تحمل این قضاوت را ندارد هم خودش را خلاص می کند.
یادم می آید همیشه از افراد دور بوده ام. به این امید که شاید کم شود این قضاوت های زشت و نا امید کننده... چاق هستی! لاغر هستی! کند ذهن! آبروی ما را حفظ نکردی! پیر شده ای! خنگ! به خواسته ات نمیرسی! کافری!خانه زیبایی نداری! بی سلیقه! بدبخت! زندگی ات به پایان رسیده!
اما کم نشد. نامرد مانند گربه ای که از سوراخ کوچک می گذشت؛ از حریم خصوصی سرم می گذشت و مرا آزار می داد.
و این داستان تا ابد ادامه دارد. ای کاش قضاوت بی مورد را کنار بگذاریم. ای کاش سر خوردگی و افسردگی دیگران را با قضاوت هایمان افزایش ندهیم.
ای کاش...
به امید روزی که قضاوت های بی خاصیت از زندگی همه ما دور شوند.