علی بوالحسنی، ورودی 98 مهندسی مکانیک
سریال «بازگشتگان»، در شهری کوچک که در احاطهی جنگل و در کنار دریاچهی یک سد است، داستان خود را بازگو میکند. این شهر کوچک که اتّفاقهای غمانگیزی را در گذشتهی خود تجربه کردهاست، اینبار باید یک اتفاق عجیب را به خود ببیند؛ و آن چیزی نیست جز«بازگشت مردگان»!
اشتباه نکنید؛ قرار نیست شما را بترساند یا از ماوراءالطبیعه سخن بگوید. حتی زامبیها نیز، در این سریال نقشی ندارند . با بازگشت مردگان به این شهر، اولین چیزی که تغییر میکند، روزمرگی است. گاهی، روزمرگی برای انسانها بسیار ملالآور است. اما کافی است همین روزمرگی، تهدید شود تا انسانها برای داشتنش دست به هرکاری بزنند. چه زنده باشید و شاهد برگشت رفتگانتان، چه مرده باشید و متوجه شوید زندگی برایتان نمیایستد. در هر دو صورت، برای بیرونرفتن از این اتفاق عجیب، دنبال رسیدن به همان روزمرگی ملالآور خواهید بود.
سریال بازگشتگان، در سینمای اروپا زاده شده است؛ پس قرار نیست همچون سریالهای آمریکایی، با یک شخصیتِ «همهچیزدان» و «همهفنحریف» همراه شوید یا قرار نیست مثل سریالهای علمی-تخیلی، درگیرِ چرایی این اتفاق عجیب شود و داستان، حول محور این واقعه پیش برود! بلکه این سریال، شما را درگیر تکتک شخصیتها و رفتار آنها، در مقابل این اتفاق عجیب میکند. در واقع این سریال، با اینکه از پارامتر فراواقع بهره میبرد، اما سراسر واقعنگری است . همین واقعنگری در روبهروشدن با یک اتفاق مرموز است که این سریال را به یک سریال خاص و دوستداشتنی تبدیل میکند. مواجههی واقعی چندین زن کشتهشده با یک قاتل زنجیرهای که آنها را به قتل رسانده است. یا التماس یک آدم زنده برای داشتن یک روز عادی را، بگذارید کنارِ احساس عصبانیتِ یک مرده که میخواهد حقش را از زندگی بگیرد. هر قسمت این سریال، یک کلاس درسِ عبرت است.
کافی است سریال اروپایی باشد تا تماشاگر، از شر سکانسهای پرزرقوبرق رها شود؛ و به جای آن، سریال بر ایفای نقش تمرکز کند. در واقع، باید با هنرنماییهای ناب بازیگرانی استثنایی همراه شود، تا همزادپنداریِ بیشتری در وجود تماشاگر رخ دهد. حال این سریال، نه تنها اروپایی است، بلکه ساخت کشوری است که مهد بازیگریِ احساسی در سینماست؛ یعنی فرانسه.
این سریال، نگاهی ویژه به مسئلهی مرگ دارد؛ و بسیار متفاوت، مرگ را در نگاه بازماندگان و از دسترفتگان به تصویر میکشد. این سریال، بهدرستی، مرگ را نقطهی پایان انسانها در این دنیا معرفی میکند. سریال همچنین، نگاهی به مسئلهی دلبستگی دارد.
این سریال در کالبد فلسفه، در چارچوبِ عرفان و در پوستهی روانشناسی، به مسئلهی مرگ نگاه میکند. و البته، کارگردان حرفهای و موفق این سریال، با استفاده از فن سینمایی خود توانسته
کشمکشی استثنایی را، مابین مردگان و زندگان، پیرامون مسئلهی مرگ به تصویر بکشد .
پایانبندی آن بسیار خاص، هوشمندانه، تکرارنشدنی و صد البته فلسفی است. این سریال، هیجانی دیگر را، از جنس مرگ و زندگی به تماشاگر خود تقدیم میکند؛ هیجانی در «درک» مسئلهی مرگ و زندگی؛ نه در «تجربهی» مرگ و زندگی. تفاوت بیان این دو موضوع هنری، ستودنیاست.