«اینجا مرکز دنیاست!» این احساسی است که هر ورودی دانشگاه شریف تجربه میکند. احساس خاصبودن که در مواقعی نیز تشدید میشود؛ وقتی که اهل فامیل از شما نام دانشگاهتان را میپرسند و شما سینه سپر میکنید و با اعتماد به نفس و محکم جواب میدهید: «دانشگاه شریف»! یا وقتی در ایستگاه متروی «دانشگاه صنعتی شریف» کیفتان را روی دوش انداخته و فاتحانه قطار را ترک میکنید! برای بعضی این احساس چند صباحی پابرجاست و کمکم رخت میبندد و برای بعضی هیچگاه تمامشدنی نیست. اما آن چیزی که شریف را خاص میکند، ساختمان ابن سینا، سردر دانشگاه، ساختمانهای عظیم دانشکدهها و هیچکدام از موارد اینچنینی نیستند. چیزی که شریف را خاص میکند، فقط و فقط «انسانهای» آن هستند. هرساله بهترینهای کشور از لحاظ علمی، در شریف جمع میشوند؛ این است که شریف را خاص میکند. وقتی یک جمع با متوسط آیکیوی بالا و درسخوان دور هم جمع میشوند، میتوانند اتفاقات بزرگی رقم بزنند. البته این فرصت، تعهد بزرگی برای شما نیز به ارمغان میآورد. هیچگاه فراموش نکنید که شما در قبال جامعۀ اطرافتان مسئولید!
احتمالاً روزهای اولی که راهروی تالارها و راهپلههای ساختمان ابن سینا را طی میکنید، این را احساس نمیکنید؛ اما زندگی شما از لحظۀ ورود به شریف برای همیشه تغییر پیدا خواهد کرد. برای بعضی این تغییر، در فعالیتهای خاطرهانگیز انجمن علمی است و برای بعضی در دعواهای شورای صنفی، برای بعضی در زندگی در تشکلها و کانونهای فرهنگی است و برای بعضی در قلمزدن در نشریههای بیشمار دانشگاه! برای برخی هم شاید در بین خطها و فرمولهای کتابها یا در خط مقدم علم در آزمایشگاهها باشد!
اما هرچه که هست شما نمیدانید؛ نمیدانید که آن پسرک یا دخترکی که روز اول در تالار کنار خود میبینید، شاید رفیق عمریتان باشد. نمیدانید که شاید در همین نزدیکی کسی باشد که با نیمنگاهی افسار دلتان را به سرقت برده و فکر و ذکرتان را حداقل برای مدتی از درس و دنیا به خود معطوف کند و چه شیرین است لحظۀ وصال؛ «چون ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد!»
در همۀ اینها زندگی نهفته است؛ در قدمزدن در خیابانهای دانشگاه زیر باران در یک عصر سرد پاییزی، در فشار رسیدن به مهلت تمرینها و پروژهها، در عاشق و فارغشدنها، در اوقات خوشی که با دوست به سر میشود و در ناامیدی گاه و بیگاهی که آدمی به آن مبتلا میشود. در همۀ اینها زندگی نهفته است. در این زندگی میتوان خود را شناخت و دیگران را و خدا را.
در این شماره تلاش میکنیم که اندکی شما را در این تجربۀ جدید همراهی کنیم. حال، توصیۀ اول را از من بشنوید: توصیهها خوبند؛ آنها میتوانند راه را برای شما هموار کنند، اما وحی منزل نیستند! حرفهایی که میشنوید را بسنجید و بیچون و چرا قبول نکنید. خودتان دنبال همهچیز بروید و همهچیز را صحتسنجی کنید. این شماره از صمیم قلبمان تقدیم به تو!