«بیانگیزگی» واژهای مبهم برای تعلل در انجام وظیفه، یا مشکلی پایهای در روند پیشبرد کار؟ با اندکی تفکر در مورد این کلمه، میتوان دو تعریف بالا را برداشت کرد. زمانی، شرایط سخت و طاقتفرسای یک موقعیت کاری باعث میشود تا به بهانههای مختلف از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کنیم و بیانگیزگی تبدیل به سلاح محکم ما میشود. آنجایی که برای شروعنکردن کاری یا ادامهندادن آن دنبال دستآویزهای مختلف میگردیم و بیانگیزگی یک راه فرار مطمئن برای ماست.
گاهی هم صرفاً برای انجام یک کار هدفی نداریم؛ یعنی علت و محرکی برای حرکت در جهت انجام آن عمل وجود ندارد یا وقتی با بررسی فعالیتی، به این نتیجه میرسیم که در انتها برای ما آوردهای ندارد، انگیزۀ انجام آن کار از بین میرود. حتی گاهی به علت شرایط عجیب جامعه و محیط زندگی، تنها نیروی محرکۀ انسان، یعنی امید هم از بین میرود.
مفهومی که قرار است در این شماره در مورد آن بحث کنیم، تا حدی منطبق بر مورد دوم است؛ جایی که میتوان گفت انگیزۀ حرکت در دانشجویان خشکیده، رنگ و لعاب فعالیت دانشجویی کاهش یافته و امید به آیندۀ کاری مطمئن از بین رفته است. عدم وجود شور و شعف در دانشجو میتواند دلایل مختلفی داشته باشد که مفصل درمورد آن صحبت خواهیم کرد. همچنین سعی میکنیم پیشزمینههای منطقی و غیرمنطقی آن را بررسی کنیم و راهکارهای ممکن را بیان کنیم.