نزدیک به ۶۹ سال از انتشار اولین کتاب سهگانۀ «ارباب حلقهها» میگذرد؛ روایتی که اگر گل سرسبد داستانهای فانتزی نباشد، بیشک از جمله شاهکارهای آثار این ژانر بهشمار میرود. «جان رونالد روئل تالکین»، خالق «سرزمین میانه»، دنیای خیالی خویش را چنان زیبا، جذاب و گیرا آفریده که نوشتههایش جای خود را بهخوبی در دل خوانندگانش باز کردهاند.
بخش قابل توجهی از محبوبیت تالکین، مدیون تصویرسازی ظریف و کمنقص «پیتر جکسون»، کارگردان سهگانۀ «ارباب حلقهها و هابیت»، از سرزمین میانه و موجودات ساکن آن است. ارباب حلقهها یکی از بهترین و کاملترین اقتباسهای سینمایی بهشمار میرود که جزئیات نوشتار کتاب را بدون دخالت بیجا یا حذف و اضافهای، بهزیبایی به تصویر کشیده است. سهگانة هابیت در ادامة آن و سریال تازهساز «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» به روایت داستانهایی میپردازند که پیش از ارباب حلقهها اتفاق افتادهاند و در نهایت منجر به آن میشوند. رد نام تالکین در این ساختهها همچنان سبب شده که آنها بین پربینندهترین آثار سینمایی و تلویزیونی، جایگاه مطلوبی بهدست آورده و محبوبیت خارقالعادهای میان علاقهمندان کسب کنند.
در سرزمین میانه، موجودات مختلفی اعم از اِلفها، دورفها، آدمیان، هابیتها، انتلینگها، بالروگها، گابلینها، اورکها و ... زندگی میکنند که از میان آنان، نژاد اِلفها تنها نژاد نامیرا بوده و دیگر نژادها عمر محدودی دارند. در ارباب حلقهها، حکایتهای دیگری نیز در کنار خط اصلی داستان روایت میشوند که از زیباترین آنها میتوان به داستان عاشقانة میان «آروِنِ» الف، دختر لرد «الروند» از «ریوِندل» و «آراگورنِ» آدمیزاد، یکی از نه یار حلقه و وارث سلطنت گاندور اشاره کرد.
عشق بین یک نامیرا و یک میرا در سهگانة هابیت و سریال حلقههای قدرت، این بار بهطور ساختگی و خارج از داستانهای تالکین نیز تکرار میشود. در هابیت، به اصرار کمپانی تهیهکننده، شخصیت ساختگی اِلف به نام «تائوریل» به داستان اضافه میشود و علاقهای میان او و یکی از دورفهای اصلی داستان، «کیلی» شکل میگیرد. در سریال حلقههای قدرت نیز شاهد عاشقانهای میان «آروندیرِ» الف و «برانوینِ» آدمیزاد (با نقشآفرینی نازنین بنیادی) هستیم که این دو شخصیت، زادة تخیلات نویسندگان فیلم هستند و در نوشتههای تالکین دیده نمیشوند.
سرچشمة عشق میان یک الف نامیرا و یک موجود فانی (آدمیزاد)، به حکایتی از تاریخ سرزمین میانه به نام «حدیث بِرِن و لوثیِن» بازمیگردد که در کتاب «سیلماریلیون» به نگارش درآمده و در سال ۲۰۱۷، با ویرایش «کریستوفر تالکین» بهصورت یک کتاب مستقل به چاپ رسیده است. این داستان حدود ۶۵۰۰ سال پیش از حکایت ارباب حلقهها اتفاق میافتد و در آن، برن، انسانی فانی است و لوثین، الفی جاودان. پدر لوثین، برن را به انجام کاری غیرممکن مأمور میکند تا شانسی برای رسیدن به لوثین داشته باشد. افسانة برن و لوثین به تلاش دونفره و قهرمانانة آنها میپردازد که سعی دارند گوهر سیلماریل را از موجود شیطانی، «مورگوث»، پس بگیرند.
توصیف اولین دیدار برن و لوثین در بخشی از کتاب سیلماریلیون در ادامه آورده شده است:
«در سرود لیتین آمده است که ستمِ راه چنان عظیم بود که برن افتان و خیزان و سپیدموی و خمیدهپشت، تو گویی از رنج سالیان بسیار، به دوریات رسید. اما تابستان، سرگردان در بیشههای نلدورِت، شامگاهان زیر مهتاب به لوثین، دختر «تینگول» و «ملیان» برخورد، و دختر بر روی سبزههای نافسردنی، در میدانچههای بیدرخت کنارِ اسگالدوین میرقصید. آنگاه درد و رنج خویش را به تمامی از یاد برد و به افسون او گرفتار گشت؛ زیرا ملیان زیباترینِ جمله فرزندان «ایلوواتار» بود. جامهاش بهسان آسمان بیابر آبی، اما چشمانش همچون شامگاه روشن از نور ستارهها، کبودرنگ بود. بر بالاپوش او گلهای زرین دوخته بودند، اما گیسوانش به رنگ سایههای شفق تیره بود. بهسان روشنایی بر روی برگ درختان، بهسان نغمۀ جویباران زلال، بهسان ستارگان بر فراز مه و میغ جهان، چنین بود شکوه او و ملاحت او؛ و بر رخسارش نوری میدرخشید. اما دختر از برابر دیدگان او ناپدید شد؛ و برن همانند سحرشدگان زبانش بند آمد و زمانی دراز، رمیده و بیمناک همچون ددان در بیشهها آواره بود و در پی او میگشت. در دل، دختر را «تینوویل» مینامید که به معنی بلبل است. دختر تاریک و روشن، در زبان الفیِ خاکستری، زیرا نام دیگری برای او نمیشناخت. و او را در دوردستها دید همانند برگ در باد پاییزی و در زمستان همچون ستارهای بر فراز تپه، اما زنجیری بر دست و بال او بود.»۱
همانطور که آراگورن خود نیز در فیلم ارباب حلقهها به الهامگیری حکایتش با آرون از حکایت برن و لوثین اشاره میکند، جالب است بدانیم که خود داستان برن و لوثین الهامگرفته از زندگی عاشقانة رونالد تالکین و همسرش، «ادیث مری تالکین» بوده است. تالکین در سال ۱۹۷۲ در نامهای به پسرش، «کریستوفر»، میگوید: «من هیچگاه ادیث را لوثین خطاب نکردم؛ اما او الهامبخش داستانی شد که اصلیترین قسمت سیلیماریلیون است».
در سال ۱۹۱۷، رونالد و ادیث در حال قدمزدن در جنگلی نزدیک به روستای روس بودند که ادیث میان گلها شروع به رقصیدن و آوازخواندن کرد و آنجا بود که لوثین متولد شد؛ «آن روزها موهای او سیاه، پوستش سفید و چشمانش روشنتر از آنی بود که تو میبینی. و او آواز میخواند و میرقصید.»۲ عالمِ عواطف عاشقانة رونالد و ادیث در اوایل ازدواجشان در حدیث برن و لوثین جاودانه شد و تالکین به حدی تشابه خود و ادیث به این افسانه را دوست میداشت که پس از مرگ روی سنگ قبر مشترکشان، لوثین زیر نام ادیث و برن زیر نام تالکین حک شد تا برای همیشه در ذهن علاقهمندانشان نیز نامیرا بمانند.
[۱] سیلماریلیون، جی.آر.آر. تالکین، ترجمۀ رضا علیزاده، نشر روزنه
[۲] بخش دیگری از نامۀ تالکین به پسرش کریستوفر