ورود به دانشگاه، همراه با رویاهایی است که انتظار میرود هنگام خروج به حقیقت پیوسته باشند. بعضیها از همان ابتدا، انتها را دیدهاند، بعضی دیگر نیز آمدهاند چون روالش این بوده است؛ دوازده سال مدرسه، بعد از آن هم دانشگاه. اگر روزگار تصمیم نگیرد که شرایط غیرمنتظرهای را تحمیل کند، حدوداً چهار پاییز، زمستان، بهار و تابستان از عمرتان در این مرحله سپری میشود. این گردش، به کوتاهی زمان مضاعفِ درازترین شب سال است؛ خوشآمدگویان به نوورودها، نوبت وداعتان میرسد.
مجرای تنفس دانشگاه از تکاپوی دانشجویان عبور میکند، اما انگار یک وسیلۀ عظیمالجثۀ نامرئی وجود دارد که از دانشجو تغذیه میکند، آدمهای مختلف را میرباید و در نهایت، همه را شبیه به هم تحویل میدهد. بیصدا به سراغتان میآید و تمام این مدت، باید هوشیارانه در تقلا باشید تا شما را نبلعد.
در دانشگاه، انجمنهای علمی، تشکلهای مختلف، شوراهای صنفی، کانونهای فرهنگی و نشریات، بستر فعالیتهای دانشجویی را فراهم آوردهاند. فعالیتهایی که میتوانند گریزی باشند از بلعیدهشدن توسط آن عظیمالجثۀ نامرئی. متناسب با هر نوع شخصیت و روحیهای، میتوان جایی را یافت که مختص شما باشد. دورهها، کارگاهها و همآموزیهای مختلفی برگزار میشوند که بهطور مستقیم مهارتهای نرم و سخت را آموزش میدهند؛ اما در دل گریزگاهها نیز، میتوان این مهارتها را بهطور غیرمستقیم ارتقا داد. تجربۀ فضاهای مختلف، کارهایی از جنس متفاوت و ... منجر به خودشناسی بیشتر میشوند؛ اگر یک غذا را نچشید، هرگز متوجه نمیشوید چقدر به آن غذا علاقه دارید. در رویارویی با صحنههای مختلف درمییابید که کجا میتوانید نقش بهتری ایفا کنید. وقتی در روند مسئولیتی که پذیرفتید متوجه حضور گرهها شدید، گره بازکردن را بلد میشوید. لحظۀ مواجهه با همنوعان بدقلق، به جبر، نحوۀ تعامل با آنها دستتان میآید. برای پیش بردن تمام برنامههایتان به قیمتِ زدن از خواب و متحملشدن فشار بیشتر، متعهدبودن را یاد میگیرید و ...
ادامۀ تحصیل، مهاجرت، ورود به بازار کار و ...، مرحلۀ بعدی هرچه که باشد، بهایی که در این مرحله از زندگی برای بهدستآوردن این مهارتها میپردازید، بسیار کمتر است از آنچه که در آینده برای کسبشان خواهید پرداخت. گفتوگوی توأم با اشتباه در دانشگاه، ممکن است موجب ازدسترفتن یک شبکۀ ارتباطی کوچک شود؛ خطایی که در مراحل بعد میتواند همراه با ازدسترفتن موقعیتهای خوب تحصیلی، همکاری و زیانهای جبرانناپذیر باشد.
در این راه، احتمال برخورد با مسائلی که برایتان دغدغه شود، بالاست. نیکوست بهدنبال راهحل بگردید، کمر همت ببندید و تا حد ممکن تغییری ایجاد کنید. برایند آنچه ورودیِ یک دوره انجام داده است، به نسل بعد منتقل میشود؛ دورۀ جدید نیز باید میراثدار خوبی باشد و در آنچه به نسل پس از خود تحویل میدهد، ارزشی افزوده باشد.
اولویت اصلی حضور در دانشگاه، تحصیل و علمآموزی است؛ شاید رسالت دانشگاههای ما هم همین باشد. اما رسالت ما و مسیرهایمان متفاوت است؛ و دانشگاه تنها یک مرحله از زندگی است که تا حدی، امکان بیرون کشیدن پاسخ «آمدنم بهر چه بود؟» را از لابهلای فعالیتهایمان میدهد. فعالیتهای دانشجویی، رنگ میپاشد به خاکستری دانشگاه و خاطراتی برایتان از این دوران ثبت میکند که مرور آنها، یک لبخند پهن و عمیق در صورتتان خواهد نشاند.