کسانی که محور را از دور میشناسند و کمتر در فعالیتهایش شرکت کردهاند، آن را با جشنهای خاطرهانگیزش به یاد میآورند. با اینکه جشنها نقاط عطفی در خاطرات فعالین محور بوده و هستند، ولی محور، فقط اینها نبوده است. محور پر است از فعالیتها و جلسههای همفکری و پیگیری و بهثمرنشستنها. برای ما محور پیش از همهچیز جمعی از دوستان خوب بود که شاید به امید دیدارشان به دانشگاه میآمدیم و ملال روز را تحمل میکردیم.
روزهایی که کشورمان مهمان ناخواندهای به نام کرونا را به خود دید، همه انتظار داشتند که مشکل قرنطینهها و از هم دوربودنها، چندروزه حل شود. ولی این ویروس نحس، ولکن نبود. کمکم باید میپذیرفتیم که یکی از بزرگترین دلخوشیهایمان را از ما گرفته است. دیگر از دانشگاه فقط یک لپتاپ باقیمانده بود و کلاسی مجازی که انگیزهای برای شرکت در آن نداشتیم.
میگویند ریشۀ کلمۀ انسان، انس است. آدمی میتواند و اینطور سرشته شده که با هر شرایطی خو بگیرد. آدمی توقف ندارد و شرایط خارجی راهش را نمیبندد. آموزش دانشگاه خیلی سریع راهحل را پیدا کرده بود. ولی فعالین دانشجویی هنوز فرصت زیادی میخواستند تا با شرایط جدید خود را وفق دهند. وقتی در تابستان ۹۹ محور جدید شکل گرفت، بزرگترین معضلمان این بود که چطور آنهمه برنامه و فعالیت را در قالبی جدید شکل بدهیم. به هر حال، آستینها را بالا زده و مشغول شدیم.
بخش علمی محورمان خیلی سریع خود را با شرایط جدید وفق داد و جلسات مجازی آن، شروع به شکلگرفتن کردند؛ اما خیلی زود متوجه شدیم که مجازیشدنِ همهچیز اگرچه رنگوبوی زندگی و زندهبودن را از ما گرفته، اما امکانی عجیب را جلوی رویمان قرار داده که قبلتر تصورش هم دشوار بود؛ اینکه مدعو جلساتمان، دانشجو یا استادی باشد که کیلومترها با ما فاصله دارد، مسئلهای بود که اگر قبلتر مطرح میشد، اصلاً راهحلهای آسانی برای آن قابل تصور نبود، اما این اتفاق عجیب و غریب، بهراحتی محقق شده بود.
اما برای جشنها هنوز دغدغه داشتیم. اولین برنامهای که قرار بود برگزار شود، جشن ورودیهای ۹۹ بود. جشنی که در روزهای آغازین مهرماه برگزار شد و از اولین جشنهای مجازی سطح دانشگاه بود. چند روز منتهی به جشن، اضطراب برگزاری و اینکه در نهایت چه میشود، امانمان را بریده بود. دل در دلمان نبود که سد مجازی را بشکنیم و نشاطی هرچند کوچک برای دانشجویانی به ارمغان آوریم که از دانشگاه و آنهمه ذوقهایی که برایش داشتند، فقط چند گروه و سامانه دیده بودند دانشجویانی که رنگ دانشجویی را تا مدتها نمیچشیدند. آن جشن با تمام دغدغههایی که داشتیم برگزار شد و امید و انگیزهای شد برایمان و به ما نشان داد که میشود با این ویروس شوم هم ساخت و زندگی را رها نکرد. میشود زنده بود و ادامه داد و میشود فعالیت دانشجویی که حیات دانشگاه است را زنده نگه داشت. جلو رفتیم و از تجربیات قبلی برای رویدادهای بعدی نیز استفاده کردیم و روز دانشجو و یلدا و رویداد یاد استاد را با همان وضع برگزار نمودیم.
هرچند مجازیشدن زندگی، بزرگترین سکتهای بود که جامعۀ ما در چند سال اخیر به آن دچار شد، اما یک نکتۀ مهم را به ما آموخت و آن هم این است که با همۀ این بلاها، میتوان زنده بود و ساخت و ادامه داد.