نیما رستگار، ورودی 98 مهندسی مکانیک
به یاد آر لحظهی راهرفتن کودکی را بر روی دو پای خود، لحظهی یادگیری نخستین حروف الفبا و طعم شیرین خواندن و نوشتن، لحظهی موفقیت در امتحانی پس از سختی چند ماه و گذراندن روزگاری سخت با اتفاقاتِ روحِ مقطوع و نامتناوب زندگی!
آنچنانکه درس از ابتدایی با روزگار خوشمزهاش آغاز شد و با بروز بلوغ و نوجوانی در راهنمایی ادامه داشت و دبیرستان را سخت نمود، در دورهی کمشناختهی دانشگاه نیز شاید وجودش مایهی خشکنمودن رود جاری هیجان و ارتباطات است. روزگاری که اگر راهی برای رساندن آب به آن استفاده نشود، خشک میشود و میخشکاند و ویران مینماید. چه میتوان یافت؟ چه میتوان کرد؟ وقتی انبوهی از مسیرهای چرکین با دورنماهای چروکیده، عرض اندام میکنند و آدمی را در باتلاق انتخابهایش فرو میبرند.
جوهرهی هر فرد، اگر در این دوران مورد عنایت واقع شود، آن چشمهی زلال شهد و شیری است که شاید بتواند این روح گَس با پیکرهی بیجان را آبیاری کند. الاایّحال با حدود 20 سال سن، شاید اکثر جماعت این دانشگاه که خودمان هستیم، تجربهی این حس را نداریم؛ و یا شاید حداقلش همان در حد درس و مشاورهی کنکور و تدریسهای اینچنینی باشد. البته ذکر کنیم که هرچند باکی از بیان غیرمولدبودن آن کارها نیست، اما شاید شیواتر آن باشد که بهتر است رشد اجتماعی را در کارهای اجتماعی دیگر بیابیم.
چیزی که از اندکمقایسهای با برخی کشورهای اجبنی قابلدرک است، آن است که رُک و پوستکنده، «ابایی» از کار نیست. چه بسیار مثالهایی قابلذکرند که در کنار تحصیل در آن جایی که «بهترین» مراکز آموزش عالی نام دارند، نیمهوقت کاری همچون خدمت در رستوران یا کافهای در مرکز شهر نیز انجام میدهند و خجالتی نیز نیست. خجالت را دستهای روغنی و لباس زیبای کارگری در مرکزی معمولی در کنار تحصیل دارد یا ذهن زنگزدهای که این مسئله را «کمکلاسی» و یا «دور از شأن» یک مهندسیخواندهی بهاصطلاح MIT ایران میانگارد؟ گویا خواست آن است که در حمام خود شناگر شویم!
مبرهن است که مقصود از این کار، آن مفهوم همیشگی نحوهی ارتزاق و گذران زندگی و یا حتی کارآموزی نیست. این همان فعالیتی است که در دوران پررمزوراز و گُنگ دانشجویی میتوان به دنبالش بود. و مبرهن است که مقصود از این فعالیت نیز با آنچه شاید به اشتباه به ما القا شده است، متفاوت است. هدف، رشد خود در چارچوب محیط است، همان محیطی که هر انسانی در آن معنا مییابد؛ همچون قطرهی واژهها در اقیانوس متن! هدف، آموختن مبارزه برای احقاق حق در موارد لازم است، برخورد با انسانهای اطراف خود در ساعاتی کوتاه از روز و چشمگشودن دربرابر اتفاقات روز اطراف خود است. در خانه و محیط تافتزدهی دانشگاه شاید بتوان با دندهی بیخیالی، کل عمر را گذران کرد، اما در اجتماع چنین گذرانی آنچنان ساده نخواهد بود! هدف، یافتن حلقهی گمشدهی ارتباطات انسانی و تعامل است. شأن و کلاس، کتوشلوار برند خارجی و مانتوی هفترنگ نیست، بلکه سربیرونآوردن از اتاقهای خود، جز برای تفریح سالم و ناسالم است. و همگام با آن پشتپازدن به آن فرهنگی است که گر خود فرد به انجام این فعالیتها شوق نشان دهد، خانواده او را سرکوب میکند و آن را «زشت» میخواند! مفهومی خودساخته و تعریف زشتی از زیبایی که همان «در کوه عابدشدن» است و اگر عابد مذکور در میان خلق ظاهر شود، در اندک زمانی دینش را از دست میدهد!
هرچند شاید عمل به آنچه اکثریت به دنبال آن نمیروند، به آسانیِ حرکت قلم بر روی کاغذ نباشد، اما لذت آن، همان دیدن راهرفتن کودکی برا نخستینبار و یا خواندن تابلوی فروشگاه در سن 7 سالگی است. همان جریانی است که رود زندگانیِ دانشجویی را زنده نگاه میدارد و نهتنها از خشکشدن خیلی از خصایل اخلاقی جلوگیری میکند، چهبسا آن را پرآبتر نیز مینماید!