ویرگول
ورودثبت نام
انجمن علمی دانشکدۀ مکانیک شریف (محور)
انجمن علمی دانشکدۀ مکانیک شریف (محور)
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

زندگی جدید من

آشنایی با زیست در خوابگاه

زهرا همتیان، ورودی ۹۸ مهندسی مکانیک

وقتش رسیده بود که زندگی خطی و یکنواختم را تکانی بدهم. زلزله‌ای با کلی پس‌لرزه و پیش‌لرزه پیش رو داشتم و ناگزیر بودم. به این فکر می‌کردم که این قطعاً وجه تمایز من با اطرافیانم خواهد بود و من همان ساختمان ضدزلزله و منعطفی باید باشم که مطابق نوسانات، واکنش مناسب دارد.

پنج هم‌اتاقی جدید داشتم. مادرم را نمی‌دیدم و کسی را نداشتم که خستگی‌های ناشی از روزمرگی‌هایم را با او در میان بگذارم و هرچه می‌توانم، غر به جانش بزنم. نمی‌توانستم بابت دیرشدن غذا و بدطعم‌بودنش از کسی طلب‌کار بشوم. داخل اتاق‌ها هم معمولاً هرکس ساز خودش را می‌زد و هیچ‌کس خواهر یا برادر خودم نبود که سر مسائل مختلف، چو آن‌ها را ببینم «بیفشارم ران و به گردن برآورم گرز گران»!

وقتی از خواب بیدار می‌شدم، به فاصلۀ دو یا سه متر، پنج عدد سر من را احاطه کرده بودند و حریم شخصی معنایی نداشت. حتی وسیلۀ شخصی هم تقریباً بی‌معنی بود (البته منظور، مسواک و لباس نیست! بماند که ما اشتباهی مسواک یکدیگر را هم استفاده کردیم). تهیۀ صبحانه و شست‌وشو و اتوی لباس‌ها با خودم بود. نظافت و مرتب‌کردن اتاق (از شستن ظروف خودم و حتی دیگران گرفته تا نظافت سرویس بهداشتی!) از من زمان زیادی می‌گرفت و همکاری‌نکردن بقیه خونم را به جوش می‌آورد. ساعت رفت‌وآمد، مهمان‌کردن‌ها، ساعت خواب و ... از جمله مواردی بود که باید برایشان سازی می‌ساختیم که همه بتوانند آن را بنوازند! من برای خودم و بقیه، هم پدر بودم و هم مادر (به گمانم بقیه هم همین احساس را داشتند که پدر و مادر خودشان و بقیه هستند)! خریدکردن، مدیریت جیب، شست‌وشو و پخت‌وپز و تأمین روحیۀ بقیه، همگی بر عهدۀ خودمان بود. آنجا احتیاط شرط عقل بود و امنیت ما را هیچ‌کس تضمین نمی‌کرد؛ شب‌های محلۀ طرشت خوفناک بودند و چون خبری از خانواده و پدر و مادر نبود، ما ناچاراً شب‌ها برای احتیاط باید سعی می‌کردیم سر ساعت‌های خاصی رفت‌وآمد کنیم و یا گروهی و با هماهنگی از خوابگاه خارج شویم.

اکنون که روزهای زیادی را در خوابگاه گذرانده‌ام، این سبک زندگی برایم تبدیل به عادت شده و آورده‌های زیادی هم برایم داشته است. رفته‌رفته، هم‌اتاقی‌هایم جای خانواده‌ام را پر کرده‌اند و دوربودن از آن‌ها واقعاً برایم سخت است. ما شش خواهر هستیم از شهرهای مختلف با فرهنگ‌های متفاوت. تنها راه رسیدن به این نقطه، مداراکردن و درک همدیگر بود. اصلی‌ترین قانون خوابگاه، همین مداراکردن است. اینجا ما داوطلبانه گوشه‌ای از نیازهای همدیگر را برطرف می‌کنیم و تقسیم کار می‌کنیم. شرط داشتن یک زندگی خوب در خوابگاه، وجود رفقا و وقت‌گذراندن درست با آن‌هاست (درست هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی).


خمشمحور ۳۰شماره ۱مهرماهزهرا همتیان
صفحۀ نوشته‌های رسانه‌ای گروه محور - تأسیس ۱۳۷۲ - «محورِ فعالیت‌های دانشجویی دانشکدۀ مکانیک»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید