استاد عشق
«استاد عشق»، کتابی آگاهیبخش و شامل زندگینامۀ «پروفسور محمود حسابی» است که در سال 1380 برای اولین بار به چاپ رسید. نویسندۀ این کتاب، «ایرج حسابی»، پسر ایشان است که با قلم خود زندگی شخصی و کاری پدر علم فیزیک ایران را در هجده بخش ثبت کرد تا بیشتر از یک نام از او در ذهن آیندگان به یادگار بماند. حجم کم و در عین حال جذابیت زیاد این زندگینامه، به چاپ دوبارۀ آن انجامید؛ بهطوریکه بسیاری معتقدند، این کتاب شروع خوبی برای خواندن کتابهایی با موضوع اساتید بزرگ ایرانی است.
در این اثر به جنبههای مختلفی از زندگی پروفسور حسابی پرداخته شده است و شجرهنامۀ خانوادگی، دوران کودکی، تحصیلات، دیدار با اینشتین، تأسیس دانشگاه تهران، خدمتهای ایشان به جامعۀ علمی و آثار بهجامانده از پروفسور حسابی را در اختیار خوانندگان قرار میدهد. در پایان کتاب هم تصاویر جالبی ارائه شده که خوانندگان را بیشتر از این کتاب محظوظ خواهد کرد.
هرچند منتقدین این کتاب معتقدند یکسری از قسمتهای کتاب همراه با اغراق بوده است و برخی دیگر این ادعا را نقض میکنند؛ اما در کل استاد عشق مرجع قابل قبولی برای آشناشدن با یکی از بزرگان ایران است و به مخاطب کنجکاویکردن، تشنۀ یادگیریبودن و ناامیدنشدن در سختیها را توصیه میکند.
نظریۀ همهچیز
همیشه ساختن فیلمهای بیوگرافی را به راهرفتن روی لبۀ تیغ تشبیه میکنند؛ اینکه بدانی چطور با وفادارماندن به واقعیت، مستندسازی نکنی و جذابیت و سینماییبودن اثر را حفظ کنی، کار آسانی نیست؛ ولی «The theory of everything» ساختۀ سال 2014 فیلمی است که توانسته با موفقیت از این لبۀ باریک عبور کند.
این فیلم معنی بایدها و نبایدها، ممکنها و ناممکنها را در ذهن مخاطب تغییر میدهد و یکی از تأثیرگذارترین روایتها را دربارۀ زندگی «استیون هاوکینگ» ارائه میکند.
هاوکینگ نظریهای در مورد نقش سیاهچالهها در به وجودآمدن دنیا ارائه میکند و درِ جدیدی از علم را به روی جهان باز میکند؛ اما شانس با او یار نماند و پزشکان به او میگویند که فقط دو سال تا مرگ تدریجی خود و از کارافتادن اعضای بدنش فاصله دارد. قطعاً تصور چنین خبری کافی است که عدهای از ما را خانهنشین کند، اما زندگی استیون بعد از این جمله معنای دیگری یافت. او موضوع تز دکترای خود را زمان انتخاب کرد و نظریاتش را به ثبت رساند. از طرفی ازدواج او با «جین وایلد»، امید اصلی او برای ادامهدادن بود. در نهایت او در سن 76 سالگی درگذشت و با سرسختی، با وجود از دستدادن دست و پا، حنجره و حتی همسرش، الهامبخشی به زندگی خود را ادامه داد و حال، از تأثیرگذارترین انسانها بهشمار میآید.
یکی از نکات مثبت فیلم، معرفی اولیۀ استیون به ما، نه بهخاطر نبوغش بلکه بهخاطر حس عشقش نسبت به جین است. فیلم از همان ابتدا برای ما این حس را که تنها نجاتدهنده و امید او در آینده شد را پررنگ کرد. همچنین هاوکینگ تبدیل به قهرمان بیایرادی نشد که سر فرود نیاورده است، بلکه ما با او از اول تا آخر فیلم در لحظات بد، مأیوسکننده و غصههایش در کنار موفقیتهایش همراه بودیم و او را نه بهعنوان یک دانشمند بلکه بهعنوان یک انسان شناختیم. بازی «ادی ردمین» از نقاط قوت دیگر این فیلم است که بابت آن جوایزی کسب کرد. این فیلم خلاصهای از همهچیز و دربرگیرندۀ احساسات ریز و درشت زندگی با ایجاد سکانسهای بهیادماندنی است.
بهترین معلم تاریخ سینما
فکر کنم کمتر کسی باشد که فیلم «انجمن شاعران مرده» را ندیده باشد. ستارۀ فیلم «رابین ویلیامز» است که با بازی بینظیر خود در نقش «جان کیتینگ»، استاد ادبیات یک دبیرستان، فیلم را برایمان ماندگار کرد. بد نیست حالا که بحث درمورد اساتید داغ است، یادی از این کاراکتر ماندگار بکنیم.
«ما شعر رو چون زیباست نمینویسیم و نمیخونیم؛ ما شعر رو مینویسیم و میخونیم چون انسانیم و انسان سرشار از احساس و اشتیاقه. پزشکی، حقوق، تجارت و مهندسی حرفههای خوبی هستن و برای حفاظت از زندگی انسانی لازمند. اما شعر، زیبایی، عاطفه، تخیل، عشق، چیزایی هستن که ما رو زنده نگه میدارن». این یکی از دیالوگهای جان کیتینگ به دانشآموزانش است. او با نیروی کلمه و شعر سعی در قدرتمندکردن دانشآموزان خود میکند؛ اینکه برای خلق یک چیز نو و بدیع نیاز است که از بعضی از عادتهایمان فاصله بگیریم. کیتینگ سعی میکند در برابر اصل چهارگانۀ مدرسه، چهار اصل زندگی یعنی: «عشق، زیبایی، حقیقت و عدالت» را آموزش دهد. در حقیقت این فیلم بهدنبال عصیان علیه سنتهای پوچ نظام آموزشی است که تأثیرش را در مخاطب میگذارد.
کیتینگ مانند روانکاوی بود که نه فقط با حرف، بلکه با عمل به دانشآموزانش درسهای زندگی میداد. طوری که با لحظه به لحظۀ حضورش در فیلم، ما را عاشق خود، ادبیات و شغل معلمی میکند. با چهرۀ زیرک و حرکات مهیجش در کلاس چشمانمان را به خود میدوزد و برای چند ساعت ما را از دنیای واقعی جدا میکند. وقتیکه فیلم تمام میشود، همچنان تکهای از آن در قلبتان میماند که با خود به جامعه میبرید و انگار با یک عینک جدید به دنیا نگاه میکنید. در جزئیاتِ لبخندها، ریتمها و طبیعت غرق میشوید و از استاد خود، جان کیتینگ، تشکر میکنید!