فاطمه فرهادی، ورودی 98 مهندسی دریا
در تاریخ 14/12/1399 به مناسبت روز جهانی مهندس انجمن علمی مهندسی مکانیک و دریا (محور) از جناب آقای دکتر مجتبی شیواپور دعوت به عمل آورد تا ایشان تجربههای زندگی مهندسی خود را در اختیار دانشجویان قرار دهند.
مهندس شیواپور متولد بهمن سال 1336 هستند و به گفتهی خودشان در خانوادهای معمولی ولی بهاصطلاح دانشمحور به دنیا آمدهاند و در مهر سال 1355 وارد دانشگاه شدند.
در ادامه خلاصهای از روایت ایشان از آن دوران را ملاحظه میکنید.
در آن زمان، جو دانشگاه بسیار بسته بود و اکثر دانشجویان تنها به فکر درس و زندگی بودند. تنها عدهای از بچههای بهاصطلاح مذهبی مانند آیتالله مطهری و دکتر شریعتی که در آن زمان بهعنوان سمبل یک فرد روشنفکر اسلامی شناخته میشدند، اهل مطالعه، کتاب، اعلامیه و ... بودند و گروه سومی هم وجود داشت از بچههای بهاصطلاح کمونیست که دو دسته میشدند. (مارکسیستلنینیستها و مائوئیستها)
من هم که فرد شلوغی بودم، در آن زمان عضو گروههای ورزشی دانشگاه شدم و به واسطهی آشنایی با سالبالاییها چشم و گوشم باز شد و فهمیدم که زندگی، فقط درس نیست و خلاصه با این بچهمسلمانها بُر خوردم و ادامه دادیم.
انقلاب که شد، یک جریان کاری و فکری راه افتاده بود که ما گفتیم خب بعضی از مشکلات مملکت با این سیستمها و سازمانهای رسمی حل نمیشود و ما باید برویم و در جهت ارتقای سطح رفاهی، عمرانی، آموزشی و ... روستاها کار کنیم.
سال 58-59 دانشگاه یک مقدار خلوت شده بود؛ چون بچهمذهبیها که رفته بودند دنبال کار و حل مشکلات صنعت و کسانی که اهل درس بودند، یک عدهایشان رفته بودند خارج و دانشگاه هم شده بود پایگاهی برای آن بچههای کمونیست. و اینها به شاخههای مختلف تقسیم شده بودند و در واقع این جریان کمونیستی در اقصی نقاط کشور شروع به فعالیت کرده بود و پایگاههای عضوگیریشان هم شده بود دانشگاهها. و ما دیدیم که حالا که جهاد سازندگی راه افتاده، دانشگاهها دارند از دست میروند و گفتیم یک عدهایمان برگردیم دانشگاه و این شد که ما و تعدادی از دوستانمان برگشتیم و سعی کردیم یک مقدار کارها از حالت عملیاتی به سمت علمی سوق بگیرد.
در سال 59 این جریان که شروع شد، متأسفانه این گروهکهای منافقین و دشمنان جریان حزب جمهوری را راه انداختند و شهادت آقای بهشتی و افرادی که با ایشان بودند، یک مقدار احساس خطر را در بچهمسلمانها بیشتر کرد و بعدها منجر شد به یک سری درگیریها و بعدتر هم در شهریور 59 حملهی عراق به ایران باعث شده بود که دانشگاهها تعطیل بشوند و جو پرتلاطمی هم بر فضا حاکم شد و البته سعی میشد از امکانات دانشگاه در جهت خدمت به جنگ استفاده شود.
من هم مسئول کارگاه مدلسازی بودم و آن موقع ما عقلمان رسید که گروههای مختلف رشتهای مثلاً گروه صنایع، شیمی، برق و ... تشکیل بدهیم و هر اشکالی که میبینیم، سعی کنیم به کمک استادها و ترجمهی متون علمی و مقالات حلش کنیم. کارهای بسیار خوبی هم در آن دوران شکل گرفت؛ در واقع کارهایی که اکثریت هم کاربرد نظامی داشتند. مثلاً در سالهای 61 و 62 نطفهی پهپاد در جهاد دانشگاهی شریف به سردمداری بچههای گروه مکانیک و برق بسته شد و بقیه هم پشتیبانی کردند.
مهندس شیواپور در سال 1366 از دانشگاه فارغالتحصیل شدند و بعدها جذب صنایع مختلف نظیر صنعت ریلی شدند که کارهای مختلفی چون ساخت قطعات و مجموعهها تا واگنهای مولد برق و بخار و توربوترن و ... انجام دادند. در صنعت خودرو هم روی پروژههای بزرگی مانند جایگزینی ورقهای گالوانیزه (که کلاً فرانسویها آن را طراحی و تولید میکردند) با ورق فولاد مبارکه کار کردند. در صنعت نفت نیز از جمله کارهای ایشان ساخت تجهیزات سر چاههای نفت و گاز در خلیج فارس بوده است.
در ادامهی این جلسه، ایشان به سؤالات دانشجویان پاسخ دادند.
برخی از سؤالات به شرح زیر است:
آیا شرایط مهاجرت برای تحصیل (اپلای) را داشتید؟
- شرایطش بوده در واقعیت، من دو ترم در دانشگاه میشیگان درس میخواندم. معدل A گرفتم و به من Scholarship (کمک هزینهی دانشجویی) هم میدادند؛ ولی احساس میکردم که ارضا نمیشوم؛ واقعیت این است که ما تا موقعی که نرفتیم، یک مدینهی فاضلهای در ذهنمان هست؛ ولی وقتی که میروی زندگی میکنی، میبینی که شما مثل یک ماشین کوکی صبح کوک میشوی تا ۱۲ شب! دانشکده، کلاس، آزمایشگاه، درس. دو روز هم آخر هفته است که همه به علت این فشار زیاد بروند خوشگذرانی کنند.
ولی وقتی شما میآیی عکس حسین شوریده، محسن وزوایی را نگاه میکنی، میبینی اینها کسانی بودند که ما با ایشان حشر و نشر داشتیم.
خدا رحمت کند شهید مطهری را که میگفت: «آدم همیشه موقعی از یک لذت میگذرد که به یک لذت بالاتری دست پیدا کند».
از تجربههای حل مشکل بگویید و چه توصیهای برای دانشجویانی که در سال اول و دوم تحصیلشان هستند دارید؟
- بعد از انقلاب، فرصت برای نخبهها و تحصیلکردهها و مهندسان خیلی باز شد؛ در صورتی که قبل از انقلاب، چنین چیزی نبوده است. علیرغم همهی این نابسامانیها فرصت برای کارکردن هست، خصوصاً در این چند سال گذشته که شرکتهای دانشبنیان پا گرفتند؛ شرکتهایی که توانستند مشکلات کشور را حل کنند و در کنارش پول و ثروت زیادی، هم برای خودشان و هم برای جامعه ایجاد کنند. اما چگونه میشود این کار را کرد؟
(حالا من یک چشمهاش را هم بگویم) مثلاً ما دو سال پیش، با موشکمان توانستیم پهپاد رادارگریز آمریکا را در ۱۵کیلومتری بالای سطح زمین بزنیم. این یعنی چه؟ یعنی آن سیستم راداری و آن سیستم موشکی با بچههایی مثل شما ساخته شده بود.
در هر صورت، چالشهای مختلفی پیش روی شما هست؛ اما ارادهی شما خیلی قویتر است و حالا پیشنهادات چیست؟ سال دوم و سوم سعی کنید در رشتهی تحصیلیتان فیلد مورد علا قهتان را پیدا کنید. اگر میشود، یک بازهی ششماهه بروید کارخانه کارکنید؛ چون بهعنوان دانشجو هیچکس از شما احساس خطر نمیکند و میگوید علاقه دارد و به شما همهچیز یاد میدهد. یک پیشکسوت پیدا کنید و دنبالش بروید. در پروژههای بینرشتهای وارد شوید. و در آخر سعی کنید برای خودتان یک برنامه بگذارید و بگویید من باید در رشتهی خودم اصطلاحاً برند شوم.
من میخواهم بگویم حتی گیرآوردن مقاله برای ما رؤیا بود؛ چیزی که برای شما فان است و شما با تواناییها و امکاناتی که پیش رو دارید، حتماً میتوانید مرزهای دانش و توانمندیهای کشور را افزایش دهید.
لینک مشاهدهی فیلم نشست: