اسـماء حلاجی، ورودی 99 مهندسـی مکانیک
شب یلدا شبی است که فقط یک دقیقه از شب قبلش طولانیتر است و نام طولانیترین شب سال را دارد؛ در واقع، این فقط بهانهای برای یک دورهمی در کنار اقوام است که امسال، حال و هوای تازهی دانشجویی و داشتنِ نقشی در این جشن، جذابیت آن را برایم چندبرابر کرد. داوطلب شدم که برای این جشن، به دوستان محور کمک کنم. بدین منظور گروهی تشکیل شد تا مسئولیتهای جشن به ما واگذار شوند. قرار شد فیلمهایی برای دوبله انتخاب کنیم که جنبهی طنز داشته باشند؛ اما حواسمان باشد که صحنه نداشته باشند تا ترماولی، دانشجوی ستارهدار نشویم! به این ترتیب، جلسهای در ویکلس هماهنگ شد تا به گزینش و نقد و بررسی فیلمها بپردازیم. کمکم موضوع، داشت برایم جذاب میشد!
جلسه، ساعت شش تعیین شده بود؛ من بیصبرانه منتظر شروعشدن آن بودم و خب این برای کسی که در کلاسهایش با حداقل یک ربع تأخیر حاضر میشود، کمی عجیب است؛ حس میکردم بالأخره رویَم حساب باز شده و این حس، بسیار جذاب بود. (اصلاً همین الآن که دارم برایتان مینویسم هم، یک اتفاق باحال محسوب میشود!)
وقتی جلسه شروع شد، هرکسی فیلمهایی را که انتخاب کرده بود، به اشتراک گذاشت تا بهترینشان انتخاب شود. من نزدیک به ۱۰ الی ۱۲ فیلم آماده کرده بودم که دو تا از آنها انتخاب شدند. برای بقیه هم به همین صورت. بعد از انتخاب فیلمها شروع کردیم به بحث در مورد چگونگی برگزاری مسابقه که حدود یک ساعت طول کشید و نتیجهی خوبی هم به همراه داشت. تصمیم بر این شد که ابتدا شش داوطلب مشخص شوند و سه گروه دونفره تشکیل گردد و هر گروه، دو فیلم را دوبله کند. بعد از این جلسه، دوستان در محور چندین ساعت دیگر نیز برای بقیهی بخشهای جشن، جلسه داشتند و کلی زحمت کشیدند؛ خلاصهی خودمانیِ آن میشود: «دمشان گرم!»
جشن، چهارشنبهی همان هفتهای که شب یلدا در آن بود، شروع شد. در ویکلس محور، حدود صد نفر حضور داشتند که اکثراً ما ورودیهای ۹۹ بودیم. در ابتدای جشن، مراسم تجلیل از رتبههای برتر مکانیک و دریای ورودیهای سالهای مختلف در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد بود. در این مدت، من منتظر شروع برنامهی خودمان بودم و به قول خودمانی حس «حاجی ما گَنگمون بالاست!» را داشتم. بالأخره مسابقه شروع شد؛ طبق برنامه، شش نفر داوطلب شدند و قرار شد در یک ویکلس دیگر، هماهنگیهای لازم انجام شود. مسابقه که شروع شد، گروه اول، کار خود را عالی شروع کرد و همه از دوبلوری آنها به وجد آمده بودند؛ انگار که یک هفته روی آن کار کرده بودند. گروه دوم، کمی مشکل سینکشدن با فیلمها را داشتند ولی کارشان خوب بود و بچهها خوششان آمد، اما به پای گروه اول نرسید. گروه سوم، به دلیل اینکه یکی از اعضایش مشکل اینترنت داشت، نتوانستند اجرا کنند و دوباره نوبت به گروه اول رسید. آنها مجدداً کارشان عالی بود و بهعنوان گروه برنده اعلام شدند. گروه دوم در نوبت دوم به مشکل اینترنت خورد و نتواست اجرایی داشته باشد. خلاصه که این مشکل اینترنت بهشدت روی اعصابمان رفت؛ اگرچه گروه برنده آنقدر اجرایش خوب بود که همهی این دردسرها و مشکلات را با اجرایش شست و برد!
بعد از این مسابقه، نوبت نمایش دوستان محور شد. نمایش در مورد یک دانشجوی بهاصطلاح نمرهبگیر بود که تمرینات اضافی از تیای محترم که او هم یک مرضی برای اذیت دانشجویان داشت، درخواست میکرد. البته این اتفاقات، قطعاً در شریف ما رخ نمیدهند و بسیار فضایی هستند و فقط برای گرمکردن جشن انتخاب شده بودند! نقش دانشجوی پاچهخوار را آقای علی محدثزاده بازی میکردند و ما بسیار نگرانشان شدیم که یک وقت خدایی ناکرده ایشان ستارهدار یا دانشجویی مشروطی چیزی نشوند؛
اکثر استادها هم در جشن حضور داشتند؛ بهظاهر که بهخیر گذشته است؛ حال باید دید که چه میشود! این نمایش نیز عالی برگزار شد و بسیار مورد پسند قرار گرفت؛ در حدی که یک سری از دوستان، خواهان دوبارهدیدن آن بودند.
بعد از نمایش، یکی از ورودی های ۹۱ که در خندوانه نیز اجرا داشت، از دوران بدو ورود به دانشگاه تا به این جای کار را بهصورت طنز برایمان تعریف کرد که این هم ایدهی بسیار جالبی بود.
در اخر، استادان محترم، کمی با ما گفتوگو کردند. از همه جذابتر این بود که فهمیدیم دکتر دورعلی ورودی ۴۷ شریف هستند. (البته امیدوارم اشتباه نکرده باشم!)
خلاصه با وجود اینکه ما ورودیهای جدید، هنوز سردر دانشگاه را هم ندیدیم و از خیلی از موهبتهای آن بهرهمند نشدهایم، اما هنوز هم آنقدر بیبوته نیستیم که به فعالیتهای دانشجویی نپردازیم.