غذاخوردن یکی از بهترین لذتهای دنیا به شمار میره؛ ولی خب متأسفانه تو دانشگاه شریف، این لذت خیلی شامل حال ما نمیشه. چراییش رو هم که خودتون بهتر میدونین؛ ولی بیاین یه کم با هم مرور کنیم و ببینیم تو این دانشگاه چی میخوریم. حالا درسته که ما انتظار اینو داشتیم که وقتی اومدیم دانشگاه، دیگه از غذاهای گرم و چربوچیلی مامان خبری نباشه؛ ولی دیگه حقیقتاً اینا چیه که به خورد ما میدن!؟ اولین غذایی که از این دانشگاه خوردم، خوراک قارچ و مرغ بود! اگه تو یه جمله بخوام توصیفش کنم، باید بگم: «خشک، خشک، خیلی خشک»! یعنی اگه بدون نوشیدنی این غذا رو بخوری، قطعاً میمیری. اسم بیسکوییت ساقهطلایی بندۀ خدا بد در رفته. قطعاً اگه یه مسابقه بذارن و بگن با تیکههای گوشت مرغ، قارچ، فلفل دلمهای و سیبزمینی یه غذای بد درست کنین، سرآشپز سلف برندۀ تندیس طلایی میشه.
حرف از مرغ شد. کاش به سرآشپز بگن اصلاً حضرت نوح یادش رفت مرغ و خروس بیاره تو کشتی و دیگه مرغ نداریم. چون فکر کنم سرآشپزمون با مرغ خصومت شخصی داره و هر غذایی که با مرغ درست بشه رو منهدم میکنه. زرشکپلو با مرغ یا مرغ و خورش فسنجون، فرقی نمیکنه. غیرممکنه تو خوابگاه ما این دو تا غذا وارد اتاق بشه و هر بار دو یا سه تیکه مرغ کامل اضافه نیاد! هر بار که میخوایم بندازیمشون دور، دلمون نمیآد و میبریمشون تو محوطۀ خوابگاه و کوچهها که بدیم به این گربهها بخورن؛ ولی حتی اونا هم نمیخورنشون. کلاً اگر امکانش بود که مرغ دست سرآشپز ندن، عالی میشد. اما بریم سراغ ماکارونی. این غذای خوشمزه رو اگه بخوای تو دانشگاه بخوری، باید یه چوب کنارت باشه که وقتی خواستی قورتش بدی، با چوب هلش بدی بره پایین؛ از بس که چسبناکه. یه بار ما یه دیس ازش آوردیم، گوشتاش رو جدا کردیم و دادیمش به مسئول آموزش خیریه برای خمیربازی بچهها. نه مسئول آموزش و نه بچهها هیچکدوم نفهمیدن اینا ماکارونیان و کلی تشکر و دعای خیر برامون کردن. شامیها، کوکوها و کتلتها رو که اگه تا یک ساعت بعد از پختهشدنشون نخوری، دیگه با دریل و دیلم هم خرد نمیشن. یعنی فرداش میشه از شامی تو پرتاب دیسک، از کوکو بهعنوان آجر تو ساختمونها و از کتلت هم بهعنوان ادوات جنگی استفاده کرد.
اگه بخوام یکییکی غذاها رو آنالیز و بررسی کنم، باید یه ترم مرخصی بگیرین، فقط بشینین و اینا رو بخونین. پس، از بحث خود غذاها بیایم بیرون و بریم سراغ بحث جالبترش یعنی خوراکیهای همراه غذا. اگه دوباره یه مسابقه بذارن و بگن یه سری خوردنیهای نامربوط کنار وعدههای اصلی غذاتون بذارید، سرآشپز ما یه تندیس دیگه میگیره. ترکیباتی نظیر موز کنار ماکارونی، نارنگی کنار سوخاری، پرتقال کنار تن ماهی و ... نشوندهندۀ خلاقیت و تیزهوشی مثالزدنی سرآشپزه. این رو هم یادم رفت بگم که سرآشپز ما عاشق ماسته. فرقی نداره غذا آش، سوپ، شنیتسل یا هرچیز دیگهای باشه. در کنار همۀ غذاها ماست هم به شما داده میشه. یه مدت هم هست هیچ نوشیدنیای کنار غذاها پیدا نمیشه! شاید ماهی یه دوغ یا دو ماهی یه دلستر ببینی.
سرآشپز اگه این متن رو میخونی، باید بگم دمت گرم که کنار کباب کوبیده و جوجه کباب، گوجه میذاری. ولی واقعاً چرا وقتی تو خوابگاه از اینا میدی، گوجهها رو خامخام میندازی تو پلاستیک و دونهدونه میدی دست بچهها!؟ مگه نون و پنیر داری میدی که این مدلی گوجه رو میذاری کنارش!؟ یه کم حرارتش بدی به خدا جای دوری نمیره و تازه دعای خیر هم میکنیم برات.
منت خدای را عزوجل که هیچ وقت هم غذای گرم بهمون نمیدن. انصافاً مکانیزم اون سیستم گرمایشی زیر غذاها چطوریه که غذا رو سرد تحویلت میده؟ طوری که اگه باز هم یه مسابقه بذارن و بگن یه سیستم گرمایشی طراحی کنین تا جسمی که روش قرار میگیره سرد بشه، یه تندیس هم این سیستمهای خفن ما برنده میشن.
بهترین غذایی که تا الآن تو این دانشگاه خوردم، مرصع پلو بوده (ترم پیش) که شیطونکا چون داخل برنجش مغز پسته بود و پسته هم کیلویی خدا تومن شده، از برنامۀ غذایی حذفش کردن. از نظر من در حال حاضر بهترین غذایی که میشه داخل دانشگاه خورد، جوجه کبابه؛ چون محتویات جوجه رو دیگه نمیتونن دستکاری کنن. فقط باید کبابش کنن و بذارنش لای برنج که البته همون کبابکردنش رو هم گاهی درست انجام نمیدن؛ چون یه وقتهایی اینقدر سفته که انگار داری لاستیک میجوی. تو خوابگاه هم قطعاً و مسلماً بهترین شام، ساندویچ مرغه؛ چون مستقیم از شرکت میآرن و میدنش دست ما و سرآشپز تندیسدارمون هم دیگه تو زحمت نمیفته. ما راضی، سرآشپز راضی، خدا هم راضی؛ البته که همون ساندویچ مرغ هم نه سس کنارش میدن و نه نوشیدنی. اینم اون وسطا تو گلوت گیر میکنه و پایین نمیره.
خب این متن فاخر رو با یه شعر فاخرتر تموم کنیم:
چو رسی به سلف البرز، اُریدُ مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به امید کامیابی