چگونه علایق ما تحت تأثیر فعالیتها هستند؟
آوا محبی، ورودی ۹۸ مهندسی مکانیک
افراط و تفریط در ظاهر دو کلمۀ معمولیاند و ما نیز به خیال خود به مفهوم آنها واقفیم، اما این ظاهر ماجراست و در واقعیت، دامی در پشت پرده برایمان نهادهاند. همۀ ما در زندگی خود دورانی را داشتهایم که نتوانستهایم درست فکر کنیم، رفتار کنیم یا عکسالعمل نشان دهیم. این اتفاق میتواند ناشی از احساسات و هیجانات ما و یا منطق ما باشد. ممکن است با خود بگویید: «قبول، شاید بعضی اوقات تحت تأثیر عواطف و احساسات، رفتار اشتباهی انجام بدهیم؛ ولی چطور ممکن است عملی که نتیجة منطق ماست، اشتباه باشد»؟ تبریک میگویم دوست عزیز! شما هم در دام یکی از افکار افراطی این دوران افتادید؛ عقیدهای که از پدرانمان به ارث رسیده است. گویا راهی که از منطق میگذرد، بر راه گذرنده از عواطف و احساسات برتری دارد. قطعاً از ما بهعنوان قشر جوان و دانشگاهی انتظار میرود که با دید بازتری به سراغ این مسئله بیاییم و بیدلیل آن را نپذیریم. در حقیقت برای مقایسة این دو مقوله با یکدیگر، نیاز به یک معیار سنجش داریم و از آنجایی که نقطة مشترکی بین این دو موضوع نیست، معیاری برای ارزیابی و سنجش هم وجود ندارد. پس میتوانیم بگوییم مقایسهای بیاساس است و نتیجة حاصل از آن هم بیاعتبار. برای بهکارگیری درست مسائل، نیازی نیست که یک نتیجة مطلق را مهر و موم کنیم؛ بلکه میتوانیم آنها را بهطور نسبی بپذیریم. انداختن خود در جریان پرفراز و نشیب علاقه نیز از جمله مسائلی است که تمام انسانها آن را تجربه میکنند و یا در صدد درک و روبهروشدن با آن هستند، یا هنوز متوجه نشدهاند که اگر کنترل خودشان را به دست این علایق بدهند، متوجه چه ضرری میشوند. پس اگر تسلطی بر علایق خود و ترکیب آن با افراط و تفریط نداشته باشیم، میتواند به معضل بزرگی تبدیل شود.
کمی قبلتر، برخلاف چیزی که فکر میکردید، شما هم در دام پنهان این کلمات افتادید. حال، پذیرش اینکه شما هم خواسته یا ناخواسته دچار افراط و تفریط هستید، برایتان راحتتر است. از سالهای خیلی دور در هر زمان و مکانِ پرورشی، در گوشمان خواندهاند که «دخترم/پسرم، افراط و زیادهروی خوب نیست!» البته که برای اکثریت ما توضیحی نمیدادند و چشمگفتن بر گردنمان بود! از همین جهت، میخواهم دلیلی را که در طی این چند سال اخیر یافتهام، برایتان بگویم. میتوان گفت از بچگی، خیلی بچة مطیع و حرفگوشکنی نبودم و بهعبارتی، بهجای اینکه تجربة دیگران را چراغ راهم قرار دهم، باید سرم به سنگ میخورد تا چیزی را که دیگران در تلاش بودند به من بفهمانند، متوجه شوم. این مسئله، سرچشمة یکی از رفتارهای افراطی من بود. یعنی پافشاری و اصرار برای رسیدن به اهدافی که برای خودم تعیین میکردم و افراط در تلاش برای رسیدن به آنها و به نحو احسن انجامدادنشان. شاید منظورم کمی برایتان گنگ باشد؛ بگذارید اینطور بگویم که برعکس یکی از رفتارهای تفریطی فراگیر، که از شاخهای به شاخة دیگر پریدن و نیمهکاره رهاکردن اهداف است، من رهاکردن و نیمهکارهگذاشتن اهداف پوچ را بلد نبودم و این مسئله، باعث شد که بسیاری از فرصتهای پیش پایم را نبینم و فرصتهای مهمتری را از دست بدهم. شاید بتوان اسمش را مصممبودن گذاشت و شاید اگر این الگوی رفتاری نبود، به خیلی از چیزهای باارزشی که در حال حاضر دارم نمیرسیدم. اما بهنظرم اگر بهموقع رهاکردن را یاد میگرفتم، از اتلاف انرژی زیادی در زندگیام جلوگیری میشد.
مسئلة دیگری که شاید کمتر برایمان به آن پرداخته باشند، تفریط است؛ تفریط در نخواستن و حتی عقبنشینی در امتحانکردن چیزی که با خودمان تصمیم به دوستنداشتن آن و بیعلاقگی نسبت به آن گرفتهایم. گاهی آنقدر برای خودمان جا انداختهایم که فلان چیز را دوست ندارم و مناسب من نیست، که اگر شانسی برای امتحانکردن و موفقشدن داشته باشیم، به خودمان این حق انتخاب را نمیدهیم. شاید این موضوع ناشی از این باشد که میترسیم از ناحیة امنی که برای خود تعیین کردهایم، بیرون بیاییم و تعلق خاطری که به مرزهای خود داریم، به ما اجازه نمیدهد روی حرف خودمان حرف بزنیم! واقعیت این است که در اغلب موارد، بدون تجربهکردن نمیتوان نسخهای برای دوستداشتن یا نداشتن پیچید؛ مثلاً بدون دست به کمانچه زدن و شنیدن صدای دلنوازش، نمیتوان با یقین گفت که علاقهای ندارم؛ یا در والیبالبازیکردن بهخاطر ترسی که از خوردن توپ به صورتمان داریم، نمیتوانیم کلاً سمت بازیکردن نرویم.
اگر کمی از مسائل و علایقی که فکر میکنیم ممکن است در اعمال یا افکار ما دچار افراط و تفریط شوند، فاصله بگیریم و بهعبارتی به آنها از خارج از گود نگاه کنیم، تشخیص اینکه تندروی یا کندروی شامل حالشان میشود یا نه، برایمان بسیار راحتتر خواهد شد و سریعتر میانة راه و خط تعادل را مییابیم. تعادل، چیزی است که اساس زندگیمان بر آن نهاده شده است.