نگاهی به افراط و تفریط سیستماتیک در زمینۀ فعالیتهای دانشجویی
زهرا موسوی، ورودی ۹۸ مهندسی مکانیک
«سلام من امسال هم میخوام عضو تیم خمش باشم»! ورود من به خمش ۲۹ همینقدر ساده بود. البته صرفاً ورود! واقعیت این است که در ابتدا قصد داشتم بعد از اتمام دورۀ ۲۸ خمش به سراغ فعالیت دیگری بروم؛ چون فکر میکردم که اینطوری بهتر است؛ فکر میکردم که نباید دو سال پشت سر هم یک کار را انجام دهم؛ اما نشد. چرا؟ ساده بگویم، نتوانستم از خمش دل بِکنم! بعد از کمی کلنجاررفتن با خودم، چرخی در کانال خمش زدم و دیدم اندک افرادی هستند که بیش از یک سال فعالیت داشتهاند؛ خب من هم یکی از آنها! مگر چه اشکالی دارد؟ اما بعد از عضوشدن در گروه خمش، همۀ تصوراتم به هم ریخت. ظاهراً آنهایی که تصمیم گرفته بودم من هم جزوشان باشم، خیلی بیشتر بودند و به هیچ وجه، «اندک افراد» نبودند! خلاصۀ ماجرا اینکه، بیش از نیمی از اعضای گروه، یا از فعالان دورۀ قبل بودند و یا حداقل فعالیت کمی در دورۀ قبل داشتند. گذشت و تعداد اعضای گروه بیشتر شد؛ اما این ترکیب، تغییر نکرد. ماجرا وقتی جالبتر و عجیبتر میشود که نویسندگان دورۀ ۲۸ و ۲۹ خمش را با هم مقایسه کنید؛ شباهتشان واقعاً زیاد است. در واقع این به آن معناست که همان افراد جدید هم، اکثراً فعالیت زیادی ندارند. اما چرا؟ چرا در دورۀ قبل اکثر اعضا، ورودی ۹۸ بودند و در این دوره هم همینطور است؟ چرا در دورۀ قبل بهخاطر تنوع نویسندهها تلاش میکردیم که نویسندۀ ۹۷ای داشته باشیم، در حالی که در این دوره، نویسندگان ۹۸ای در اولویت آخر هستند و سرانجام مجبور میشویم که نوشتن متنها را به آنها بسپاریم؟ آیا مشکل از خمش است؟ آیا خمش در جذب دانشجویان ضعیف عمل کرده است؟ با توجه به شواهد موجود، میگویم: «خیر»! نمیدانم شما این متن را چه وقت میخوانید، اما امروز ۱۴ دی است؛ دو روز بعد از جشن یلدای دانشکدهمان. راستش را بخواهید، آنجا هم اوضاع همین بود. این روزها افرادی که فعالیتهای دانشجویی را در دست دارند، تقریباً ثابت هستند و بعد از مدتی، میتوانید بهراحتی اسامی آنها را پیشبینی کنید!
کمی به دلایل این مسئله بپردازیم. اولین موضوع این است که به هر حال، ورود به یک جمع تازه سخت است. هر چقدر هم که روابط اجتماعی شما قوی باشد، با افرادی که هم شما آنها را میشناسید و هم آنها شما را، بهتر میتوانید ارتباط برقرار کنید. یک ورودی ۱۴۰۰ راحتتر میتواند به جمع ۱۴۰۰ایها وارد شود تا جمع ۹۸ایها؛ حتی اگر همه در آن جمع مشتاق دیدارش باشند! عامل دوم اطرافیان شما هستند. اگر دوستان شما از فعالان باشند، مطمئن باشید که شما هم وارد این قبیل کارهای جذاب میشوید! دلیل سوم برمیگردد به جملۀ معروفِ «ترس انسان از ناشناختههاست» (البته با شدت کمتر)! به عبارت دیگر، وقتی کسی میخواهد پا به عرصۀ فعالیتهای دانشجویی بگذارد، هیچ تصور و شناختی دربارۀ آن ندارد و این ممکن است که او را منصرف کند؛ اما از طرف دیگر، کسی که تجربۀ زیادی دارد، دیگر خیلی دربارهاش فکر نمیکند و بهراحتی قدم در راه میگذارد. بهنظر میرسد که همۀ این عوامل بهنوعی همافزایی دارند. یعنی چه؟ یعنی مثلاً اگر دانشجویان یک ورودی خاص در ابتدا علاقهای به فعالیتهای دانشجویی نشان ندهند، این مسئله همینطور ادامه پیدا میکند. نبود دوست و فرد آشنا باعث کمترشدن دانشجویان آن ورودی در فعالیتهای دانشجویی میشود و کمبودن دانشجویان آن ورودی، باعث نبود دوست و فرد آشنا! یا اگر شما ورود اولیه نداشته باشید، هیچگاه شناختی پیدا نمیکنید و اگر شناختی نداشته باشید، ورود پیدا نمیکنید! و اینگونه است که بعضی دانشجویان تنها بهدنبال درس و نمره و مقاله و اپلای و ... هستند و بعضیها تبدیل میشوند به یک بیشفعال دانشجویی! طبیعتاً فعالان، با علاقه و ارادۀ خودشان وارد این راه میشوند؛ اما گاهی نیز بعد از ورود، مجبور به انجام کارها میشوند. نه اینکه کسی مجبورشان کند؛ در واقع، شرایط آنها را ناگزیر میکند. وقتی تعداد فعالان کم باشد، کارها روی زمین میمانند و شما اگر باخبر باشید، احتمالاً احساس مسئولیت میکنید. حتی اگر وقت یا توانایی لازم را نداشته باشید!
مسئلهای که جلب توجه میکند، این است که دلایلی از قبیل نبود شناخت از فعالیتهای دانشجویی و سختیِ ورود به یک جمع جدید، همیشه بودهاند؛ اما در یک نگاه کلی، استقبال دانشجویان از فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و ... روزبهروز کم و کمتر شده است؛ تفاوت دانشجوی امروز با دانشجوی ۵۰ سال پیش کاملاً مشهود است. بهنظر میرسد که این موضوع یک موضوع شخصی نیست که هرکس برای خودش تصمیم بگیرد که چه کار کند. بلکه سیستم دانشگاهی دارد بهنحوی پیش میرود که اکثریت دانشجویان، کمتر به سراغ فعالیتهایی غیر از درسخواندن میروند. فعالیتهایی که میتوان گفت بخشی از تعریف دانشجو را تشکیل میدهند و باعث رشد و پیشرفت او میشوند.