زندگی ما سرشار از شرایط و ویژگیهایی است که ما را بهسمت تکبعدیبودن سوق میدهد. تکبعدیبودن برای بعضی از ما به این شکل است که ما را به انجام یک کار خاص محدود میکند. خیلی از ما (مخصوصاً در این دانشگاه) تنها کاری که بلدیم انجام دهیم، درسخواندن است. بعضی از ما با این روند زندگی آکادمیک، اگر اتفاق خاصی نیفتد، تنها جایی که ممکن است دست به سیاه و سفید بزنیم، داخل کارگاهها و آزمایشگاهها است. دستبردن به انجام سادهترین کارهای اجرایی در این اتمسفری که ما در آن احاطه شدهایم کاملاً بیدلیل و غیرممکن است.
اما تکبعدیبودن انواع دیگری هم دارد. تکبعدیبودن برای عدهای از ما در تعامل ما با بقیه نمود دارد. وقتی ما فقط اطرافیان و دوستان خودمان را از یک نوع انسان، با یک نوع تفکر و عملکرد انتخاب میکنیم. این تکبعدیبودن به مراتب از نوع قبلی هم بدتر و هم خطرناکتر است. در این بین، در این جامعه و اتمسفری که سرتاسرش ما را بهسمت تکبعدیبودن سوق میدهد، لازم است که در ابتدا این شرایط را درک کنیم و بعد از آن، راهکار مناسب را پیدا کنیم.
محور ما را به اجبار از این اتمسفر جدا میکند و ما را مجبور میکند که کارهایی انجام بدهیم که این کارها با آن جامعۀ تکبعدیساز در تضاد است، زیراکه محور ما را مجبور میکند جز درسخواندن کارهای دیگری هم انجام دهیم. محور ما را مجبور میکند از زندگی آکادمیک خارج شویم. محور گاهی ما را در قامت برگزارکنندۀ یک رویداد قرار میدهد و از یک دانشجوی دائماً سرکلاسبرو، یک آدم مدیر و اجرایی میسازد. محور کتاب و لپتاپ را از دستان ما میگیرد و حتی گاهی ما را مجبور به بادکنکبادکردن برای یک جشن یا رویداد میکند. محور ما را مجبور میکند در عین یک دانشجوی ساده و بیتجربه بودن، مشغول مذاکره با مدیران دانشگاه و حتی مدیران ارشد کارخانههای کشور شویم.
از طرفی انجمنهای علمی علیالخصوص محور در جامعۀ شدیداً دوقطبی فعلی، هنوز بهعنوان جایی هستند که از تکثر نسبتاً بالایی بین اعضایشان برخوردارند و همه نوع آدمی در آنها کار میکند. این ویژگی برای خارجکردن ما از تکبعدیبودن جامعۀ اطرافمان بهشدت لازم است. ما در محور با افرادی کار میکنیم که گاهی ۱۸۰ درجه مخالف ما هستند و علیرغم چالشهایی که بعضاً به وجود میآید، تفاهم اعجابآوری میانمان حاکم است. در واقع این تفاهم هم چیزی نیست که هرکسی که وارد محور میشود، از ابتدا آن را داشته باشد. این تفاهم و توانایی تعامل همان چیزی است که به مرور در محور یاد میگیریم.
در نهایت بهنظر میرسد تمام سختیهایی که کارکردن در محور به همراه دارد، شیرینیهایی هم دارد که عمدۀ این شیرینیها، بعد از کارکردن در محور است. این شیرینی عمدتاً در غالب مهارتها و ویژگیهای مثبتی است که در ما نهادینه میشود و تا آخر عمر همراه ماست. من و همۀ اعضای محور (البته عضومحوربودن صرفاً به رأیآوردن در انتخابات نیست) و البته همۀ کسانی که عضو شورای مرکزی محور نیستند اما جزوی از خانوادۀ محور هستند، به این دلایل باید خودمان را مدیون محور بدانیم.