انجمن علمی دانشکدۀ مکانیک شریف (محور)
انجمن علمی دانشکدۀ مکانیک شریف (محور)
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

مثل تو

من هم پنج ‌سال پیش، ورودی بودم

علی لطفی، ورودی ۹۴ مهندسی مکانیک

رتبه‌ی کنکورت که خوب باشد، انگار روی پیشانی‌ات می‌زنند: «دانشجوی شریف!» امروز روز موعود است: شنبه 28شهریور 94. ظاهراً با صبح‌های مدرسه تفاوتی ندارد؛ اما شوقی در دل دارم. من حالا «دانشجو» هستم.

در edu -که راستش را بخواهید اصلاً از سروشکلش خوشم نیامده- نوشته ‌بود: «ریاضی عمومی1، شنبه و دوشنبه، 9تا10:30، تالار1». یکی دو دقیقه از 9 گذشته‌ بود که رسیدم دانشگاه. سراسیمه سراغ تالارها را گرفتم. دانشجویی راحت و آرام می‌گذشت. نشانم داد و رفتم. مؤدب و یواشکی در کلاس را باز کردم. کلاسی بود به سبک سالن سینما و حدود دویست‌ جفت چشمِ مشتاق،‌ به استاد و آنچه روی تخته می‌نوشت، دوخته ‌شده بود. سربه‌زیر رفتم تا ته سالن و نشستم. بیشتر از حرف‌های استاد که از اعداد گویا و گنگ می‌گفت و ابداً برایمان تازگی نداشت، هواییِ دانشگاه بودم. راستش را بخواهید به‌ نظرم ریاضی1 در کلّ یک ماه اول، هیچ حرف تازه‌ای ندارد. همین ‌شد که بچه‌ها رهایش کردند تا خود میان‌ترم... و همین ‌شد که در آن نیمه‌های شب امتحان، دفتر و کتاب را کنار گذاشته و برای رهایی دست به دعا شدند! داستان واقعی است خوبان، شاید برای شما هم اتفاق بیفتد! بگذریم... آن روز اول، همه‌مان مثل هم بودیم. جدی‌جدی آمده ‌بودیم «شریف».

لعنت به کرونا!

دانشگاه هرسال سنّت خوبی داشت برای ورودی‌ها: «اردو ورودی‌ها». سفری حدوداً هزارنفره به مشهد مقدس. ما هم چند روز مانده به شروع ترم، از حضرت سلطان (ع) مدد گرفتیم برای این فصل از زندگیمان. خوبی‌اش این بود که پیش از شروع ترم با هم‌دانشکده‌ای‌ها آشنایی و رفاقتی به هم زدیم. کرونا که آمده، همه‌چیز را مجازی کردند؛ ولی این یک قلم را به ‌گمانم دیگر نمی‌شود.

دانش‌جو باش

اهمیتش را دست کم نگیرید: «زمان‌های خالی بین کلاس‌ها» چه برای درس، چه برای تفریح، چه برای ورزش. کلاس‌های صبح که تمام می‌شد دورهم و دسته‌دسته می‌رفتیم ناهار و مسجد. سال‌بالایی‌هایمان چه خوش گفته‌ بودند: «ترم‌اولی بنشین درسَت را بخوان. بگذار دوران تحصیلت را قوی شروع ‌کنی.» ساده است؛ نه؟ ولی اگر بدانی هرسال چندصد نودانشجو همین ریاضی1 را می‌افتند، کمی سخت می‌شود. من که آن اوایل پسر حرف‌گوش‌کنی بودم، درسم را چسبیدم و انصافاً خوب ‌کردم. این شد که اصلاً افتادم روی ریل ِمعدل ِخوب‌. هرچند ترم‌های بعدش که رفتم لابلای فعالیت‌های رنگارنگ دانشجویی، این عدد معدل به ‌صورت نزولیِ اکید (!) پایین آمد. راستی این معدل عددی بیش نیست، دَرسَت را که بخوانی خودش بالا می‌آید.

بین خودمان بماند، دو ماهی طول کشید تا در مکانیک آرام بگیرم. هوای تغییر رشته به کامپیوتر، صنایع یا حتی بیوتکنولوژی (دانشگاه تهران) در سرم می‌چرخید، ولی حقاً مکانیک خودش بود. راستش در کل ترم اول، همین که بتوانم در دانشگاه خودم را پیدا کنم و رشته‌ا‌م را بشناسم، همین که با دوستانی مشتاق جمع شویم، همین که دریابم دنیای «معلم و ناظم و زنگ تفریح» دیگر تمام شده، کافی بود. غیر از درس، فقط ورزش‌ بود و مطالعات اعتقادی که لازمش می‌دانستم؛ برای پرسش‌های مهمی که هنوز جوابی نگرفته‌ بودند...

رنگارنگ

یادم هست همان روزهای اول دانشگاه، نمایشگاهی راه انداخته‌ بودند که در هر غرفه یک گروه دانشجویی خودش را معرفی می‌کرد. رنگارنگ بود. همان روز عصر، بعد از پایان کلاس‌ها، کوله‌ام را نصفه‌نیمه انداختم پشتم و رفتم «آمفی‌تئاتر مرکزی» و بنا کردم به تماشای مستندی درباره‌ی «شهرسازی»! این اولین مشارکتم بود در برنامه‌های دانشجویی، ترم یک که گذشت و درسم از آب و گل درآمد، کم‌کم پایم بازشد به کانون‌های فرهنگی و علمی و صنفی و هیأت؛ سفرهایی رفتیم به شمال و جنوب و مشهد و بلوچستان. حقاً هرکدامش فرصتی ناب بود برای رشد، در کنار دانشجویانی که «مثل تو»، مشتاق و لایق‌اند...

خمشمحور دوره 28آبانماهو اینک شریفعلی لطفی
صفحۀ نوشته‌های رسانه‌ای گروه محور - تأسیس ۱۳۷۲ - «محورِ فعالیت‌های دانشجویی دانشکدۀ مکانیک»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید