فاطمه شجاعی، ورودی ۹۸ مهندسی مکانیک
نمیدانم شمایی که این متن را میخوانید شنیدن اسم محور برایتان تداعیکنندهی چه چیزی است؛ شاید اگر ورودی باشید، یاد اولین برخوردتان با دانشگاه میافتید که از همان ابتدا محور همراه شما بود و سعی میکرد جمعی از همدورهایهایتان برایتان تشکیل دهد تا در این اوضاع لایتناهی فضای مجازی یکدیگر را پیدا کنید یا آن جشن ورودیهایی که کاملاً بهصورت مجازی برگزار شد و تهیهکنندگان آن برنامه هریک در نقطهای متفاوت از کشور پشت سیستمهای خود نشسته بودند و استرس چندهفتهای قبل از جشن را با خود تا انتها یدک میکشیدند یا حتی برنامههای هفتگی بخش علمی محور و شاید خمش و آن تیم جذاب و خفنشان! اما برای من، محور تداعیکنندهی یک سالی است که گذشت. دقیقاً همین پارسال بود، خرداد 99 که زمزمههای محور جدید به گوش میرسید و من دانشجوی ترمدویی که نهایتاً یک ترم و چند روز دانشگاه حضوری را دیده و طعم شیرین فعالیت دانشجویی را چشیده بودم، خود را آمادهی فعالیتهای جدیتری میکردم.
راستش اوایل برایم ترسناک بود و شاید هم در هالهای از ابهام، اینکه اصلاً قرار است چطور پیش برود، باید چه کنم و با چه افرادی همراه خواهم شد! یک سال میگذرد و اکنون من دانشجوی ترم چهاری که یک سال گذشته را با گروه محور گذراندهام و روزهایم مملو از خاطرات تلخ و شیرینی است که هرکدامشان تجربههایی را با خود همراه دارند. امروز فکرکردن به محور برایم نهتنها ترسناک نیست بلکه صحبتکردن از آن برایم همراه با شوق و ذوق فراوانی است. شوق دوستانی جدید و ذوق کولهباری از تجربه و خاطره!
اگر در موقعیت کنونی از من بپرسند دستاورد کل این فعالیتها برای من چه بوده است در جواب خواهم گفت: «صبر»! بله! کل این روزهایم در سه حرفی جمع میشود که حرفهای زیادی برای گفتن دارد، حرفهایی از جنس بزرگشدن و روبهروشدن با دنیای افراد مختلف، ساعتها شبزندهداری برای انجامدادن به موقع کارها، ساعتها جلسه برای رسیدن به ایدهی مشترک در گروهی که هرکدامشان در دنیایی متفاوت فکر و زندگی میکنند، حلکردن اختلافاتی که گاهی به دلیل تفاوت دیدگاهها ایجاد میشود، همکاریهایی که میتوان کارهای سنگین را در چند ساعت به بهترین وجه انجام داد و در نهایت، دوستیهایی که ریشه در همدلی و همیاری دارد. البته این تجربیات منحصر به محور نیست بلکه فکر میکنم ذات فعالیتهای دانشجویی است، جایی که با قدمهای
کوچک میتوانی راه خودشناسی را سریعتر طی کنی، جایی که نقاط ضعف و قوتت مشخص میشود و دوستانی داری که برای رفع آنها قدمبهقدم با تو هممسیر می شوند و پس از مدتی خودت را میبینی با دامنهی وسیعی از توانمندیهایی که برای بهدستآوردن آنها در فضای غیر از فعالیت دانشجویی باید ساعتها زمان و هزینه صرف میکردی آن هم بهتنهایی!
این روزهای پایانی محور 28 برایم حس و حال عجیبی دارد، انگار همین چند روز پیش بود که برای شمارهی ورودیهای خمش متنی نوشتم با عنوان «برای محور گرد هم آمدهایم» و امروز متنی مینویسم برای آخرین شمارهی آن در این دوره! نمیدانم در آینده با چه گروههای دیگری مواجه خواهم شد اما به جرئت میتوانم بگویم که دلم برای تمامی این روزها تنگ میشود.