نویسنده: استیو تولتز
انتشارات: نشر چشمه
به قلم: محمدامین سلیمانی درچه ورودی ۱۴۰۰ مهندسی مکانیک
«تِری، تو منو یاد بچگیهای خودم میاندازی. اما تو مارتین، تو منو یاد الآن خودم میاندازی و امیدوارم بفهمی که این چقدر ترسناکه.»
تا حالا شده به قدری در افکارتون فرو برید که حس کنید دارید دیوونه میشید؟ تا حالا شده دائم در حال واکاوی شخصیت خودتون و بقیه باشید و ذهنتون درگیر این باشه که اصلاً چرا به این دنیا اومدید؟ به این نتیجه رسیدید که همهچیز بیمعنیه و اینکه اصلاً بهتر بود به این دنیا نمیاومدید؟ نه؟! ولی خب نمیشه اینو انکار کرد که به هر حال، اینکه تو مغز آدمایی که این فکرها رو دارن، چی میگذره، کنجکاو کنندهس.
همراه بشید با «جسپر» که داستان خودش و پدر عجیبش، «مارتین»، رو تعریف میکنه. تو این داستان بهناچار، پای عموی جسپر و برادرِ مارتین، «تریِ» همهچیز تموم، هم به ماجرا باز میشه. مارتین با جهانبینی خاص خودش میخواد پسرش رو به شکلی که فکر میکنه درسته تربیت کنه. برای همین داستان زندگی خودش رو براش تعریف میکنه. زندگیای که بیاندازه، متأثره از برادر ناتنیاش، تری هست.
داستانِ این کتاب، بعضی جاها داستان خود جسپره و بعضی جاها، روایتیه که مارتین از زندگی خودش برای جسپر میگه و همین موضوع، باعث جذابیت دوچندان کتاب میشه. اینکه نویسندۀ کتاب، «استیو تولتز»، چجوری طنز تلخ رو با تم فلسفی ترکیب کرده و چنین معجون خوشمزهای از آب درآورده، هنوز که هنوزه برام عجیبه. این کتاب، اینجوریه که شما بعضی وقتها باهاش از ته دل میخندید و بعضی وقتها، مقاومت در برابر گریه براتون حسابی سخت میشه. دیگه از یه کتاب چی میخواید؟!
لینک طاقچه: