نگیـن نصیریـان، ورودی 98 مهندسـی مکانیک
در کتابی خوانده بودم که بزرگترین قهرمانان شطرنج همیشه از کشور روسیه هستند. هرچند آمریکاییها توانایی و مهارتی باورنکردنی در شطرنج از خود نشان میدادند، اما روسها همیشه برایشان غیرقابلنفوذ بودند. چرا؟ چون روسها آموخته بودند نه تکی، بلکه با مشورت گروهی میتوان بر هرچیزی چیره شد اما آمریکایی ها همیشه برای موفقیت تکروی را سرلوحهی کار قرار داده بودند و برای همین هم هیچوقت موفق نشده بودند سدّ گروهیبودن روسها را بشکنند. برگردیم به موضوع اصلیمان و ببینیم ربط این داستان با موضوع ما چیست. سؤالی که شاید ذهن خیلیها از جمله شما را مشغول کرده باشد این است که چرا خیلی مواقع وقتی سؤالی از دوستی میپرسیم، یا جوابمان را نمیدهد یا ناقص و نصفهنیمه جواب میدهد؟ من دو دلیلی را که برای این اتفاق بهنظرم میرسد، به شما میگویم. اولین مورد این است که در ذهن خیلی از ما، نه فقط دانشجو و دانشآموز بلکه هر قشر دیگری، این موضوع جا افتاده است که اگر به کسی کمک کنیم شاید آن شخص از ما پیشی بگیرد و زودتر از ما به موفقیت برسد، پس چه کاری است به کسی کمک کنیم که زودتر به موفقیت برسد؟ حکایت آن فردی است که برای اینکه دوستش به بالا نرسد، حاضر است خودش هم از روی نردبان بیفتد اما دوستش پیشرفت نکند. یعنی ما گمان میکنیم با پاسخدادن به سؤالات دوستانمان باعث پیشرفت آنها میشویم و آنها از ما سبقت میگیرند. دومین دلیل به مسئولیت اجتماعی برمیگردد. چگونه؟ به این صورت که همهی ما در برابر بقیه مسئولیتهایی داریم که یکی از آنها کمک به دیگران است، چه برسد به کمک به دوست که بسیار هم امر پسندیدهای است. اما خب متأسفانه هیچوقت این موضوع را برای ما توضیح ندادهاند و از اهمیت کمککردن نگفتهاند، که پاسخ سؤال دیگری را دادن بخش کوچکی از آن است. اگر فکر میکنید این موضوع فقط میان دانشجوها وجود دارد سخت در اشتباهید. در همین مدت کوتاه دانشجوبودن، من خودم استادانی را به چشم دیدهام که میگویند: «وقتی یک سؤال امتیازی مطرح میکنم برای جوابش با هم مشورت نکنید، چرا که آن وقت تعداد زیادی نمرهی آن سؤال را میگیرند و برای شما بیاثر می شود. خودتان فکر کنید و به دیگران هم کمک نکنید، زیرا شما باید رتبهبندی شوید و با کمککردن، ممکن است باعث افت این مورد شوید». شاید باورتان نشود اما عدهی خیلی زیادی هم این موضوع را باور دارند. میدانید آدم یاد چه میافتد؟ بچههای کوچکی که تازه به مهدکودک میروند و میترسند مدادی به دوستی بدهند، مبادا خراب شود. ما هم میترسیم مبادا سؤالی را جواب دهیم و مشکلی را از دوستی حل کنیم مبادا از علم خودمان کم شود و به او اضافه شود و او گاز پیشرفت را فشار دهد و با سرعت از ما سبقت بگیرد و ما بمانیم و دانشی که از دستمان رفته است. اما شاید بهتر باشد به این فکر کنیم که اگر پاسخ سؤالی را بدهیم، نهتنها دانشمان از دستمان پرواز نمیکند برود، بلکه شاید باعث شود علمی به ما اضافه شود یا حتی چیزی را بیاموزیم که قبل از آن بلد نبودهایم، یا حتی باعث میشود بتوانیم در باب آن موضوع نقایص و کاستیهای خودمان را هم پیدا کنیم و در مسیر رفع آنان قدم برداریم. تازه خدا را چه دیدهایم، شاید یک زمانی خودمان هم سؤالی برایمان پیش بیاید. آن وقت است که کسی پیدا نخواهد شد که به ما کمک کند. پس شاید وقت آن رسیده است که کمی بزرگ شویم و دست از این باورهای بچهگانه برداریم که اگر به کسی کمک کردم، از من جلو میزند و من نمیخواهم کسی بهتر از من باشد، پس جوابش را نمیدهم که همین باعث میشود نه تنها در این موضوع، بلکه در اخلاق و زندگی اجتماعی هم از خیلیها عقب باشیم و به گرد پایشان هم نرسیم.
وقتش رسیده خودمان دستبهکار شویم و حتی در یک فضای کوچک هم که شده، این فرهنگ غلط را کنار بزنیم و به اطرافیان و حتی به بزرگترهایمان یاد دهیم راه پیشرفت و موفقیت ما در کنارزدن دیگران از سر راه نیست، بلکه راه موفقیت، گرفتن دست دیگران و همراهکردنشان با خودمان است. این زمان است که پیشرفت میتواند به وقوع بپیوندد.