اگر از شما بخواهند که چالشهای رشتۀ خودتان را بگویید، مهمترین چیزهایی که به ذهنتان میرسد، چیست؟ مطمئناً برای یک دانشجوی بختبرگشته که بعضاً ترماولی یا به قول برخی «نوورود» (عجب کلمۀ باکلاسی) است، این چالشها همان هفتخوان رستم تمرینها و کوییزها و غولهای مرحلۀ آخر پایانترمها هستند و یا حتی شاید هزارتوی پیچدرپیچ ساختمانهای دانشگاه، که بعضاً من هم هنوز در میان آنها گم میشوم. برای یک دانشجوی ترم آخر کارشناسی که هفتخوانها و غولهای مرحلۀ آخر و هزارتوها را پشت سر گذاشته است، چالش همان انتخاب ادامۀ مسیر است و اینکه آیا ادامۀ تحصیل، آب در هاون کوبیدن است یا خیر. یک دانشجوی ترم وسطی هم، آن میان مثل فرفره دور خودش میچرخد و با همۀ موارد بالا درگیر است. او افکارش مثل کمد آقای ووپی است و با هر بار دهان بازکردن حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ این شخص به یک افسون برای مرتبکردن ذهنش نیاز دارد یا شاید هم یک افسون انهدام برای او کارساز باشد!
بگذارید در این متن از ابتدای ابتدا شروع کنم و انتهایش را به خواننده بسپارم؛ چرا که خودم هم نمیدانم! از همان جایی که بعد از اعلام نتایج کنکور با این چالش روبهرو میشوید که چگونه با آن جوک شوهرعمهای که می گوید مهندسی مکانیک تعمیر خودرو و تنظیم باد لاستیک است، کنار بیایید. اصلاً خود کلمۀ چالش به چه معناست؟ ظاهراً این کلمه یک ریشۀ انگلیسی-لاتین-فرانسوی دارد که من نمیخواهم خیلی وارد تاریخچۀ آن شوم؛ اما دیکشنری آکسفورد زحمت خیلی زیادی کشیده و این کلمه را بهصورت «کاری که جدید یا سخت باشد و تواناییها و مهارتهای یک نفر را بیازماید» معنا کرده است. گرچه خودمان میدانستیم که چالش یک کار سخت یا جدید است، اما دست دیکشنری آکسفورد واقعاً درد نکند! پس تا اینجا ما با معنای کلمۀ چالش که خود یک چالش بود، آشنا شدیم.
در ادامۀ راه، یک دانشجوی مهندسی مکانیک شریف وقتی وارد دانشگاه میشود، در ترم اول ممکن است حتی گذرش به ورودی ساختمان دانشکده نیفتد، چه برسد به لابی آن! اما اگر خیلی خوششانس باشد و کلاسی در ساختمان آموزش داشته باشد، ممکن است بتواند از دور نگاهی به ساختمان دانشکده بیندازد. در ترمهای بعد، چالشهای درسی رخ نشان میدهند؛ مثلاً در ترمهای اول، دروس دانشکدۀ ریاضی همچون مادری مهربان که با سختگیریهایش صلاح فرزندانش را میخواهد، دست نوازش بر سرمان میکشند. در دانشگاهِ ما اگر این دانشجو در دوران دبیرستان با دیدن تستهای شیمی جیغ میکشید، احتمالاً در ترم دوم دوباره با این چالش روبهرو میشود. علم «مواد» علیرغم اینکه درس چندان جالبی نیست، کشیدنیِ نابی است! ترمودینامیک ممکن است ما را از هر چه کار و گرما است، متنفر کند؛ درسی که در تلاش است مانند معلمان ریاضی، ما را با مفهوم انرژی آشنا کند، اما در نهایت اثبات انرژی را از ما میخواهد! فهمیدید چه شد؟ همان داستان معروف اثبات مثلث! مهمترین چالشی که در سیالات با آن روبهرو میشویم، این است که لزجت چیست؟ من حتی در آخر نفهمیدم که سیال در مقابل تنش برشی مقاوم است یا خیر. اگر میدانید، لطفاً من را هم در جریان بگذارید! از جمله چالشهای دیگر، تحمل زیر و رو شدن پیشفرضهای ذهنی و دبیرستانی ما دربارۀ قانون دوم نیوتون است. بررسی ارتعاشات سیستمهای ژلهای نیز چالش دیگری است. یکی از چالشهای من در ابتدای مطالعۀ درس مقاومت مصالح، تشخیصدادن مفاهیم تنش و کرنش از یکدیگر بود؛ حتی دوقلوهای همسان هم تفاوتهای جزئی دارند. شاید برای برخی، درس مبانی برق، این موجود بهظاهر کوچک که قیمهها را در ماستها ریخته و مدارهای الکتریکی را با معادلات دیفرانسیل ترکیب کرده است نیز یک چالش باشد؛ اما این درس فقط تا وقتی میتواند خودنمایی کند که به درس کنترل نرسیده باشید! جایی که مقاومت مصالح، ارتعاشات، دینامیک، سیالات و حتی خود مبانی برق، با دروس جذاب دانشکدۀ ریاضی ترکیب شدهاند.
مطمئناً چالشهای زیادی در دانشگاه و یا در خارج از دانشگاه وجود دارند که اینجانب از نامبردن همۀ آنها عاجز هستم؛ اما چند توصیه میکنم که عمل به آنها خارج از لطف نیست. یک دانشجوی مهندسی مکانیک وقتی وارد دانشگاه میشود، بهتر است تلاش کند که از ماندن در ناحیۀ انعطافناپذیر درسی خودداری کند و کمی رفتار الاستیک داشته باشد. رفاقتها هم مثل انرژی پایستگی دارند. یک موجود مذکر بهتر است از رفاقتهای بیش از حد پسرانه دوری کند. هر کشیدنی، کشیدنی نابی نیست! ارتعاش میتواند مفید باشد. برق هم خیلی چیزها دارد. در نهایت فاصلۀ زیاد دانشکدۀ ما و پردیس اصلی مهم نیست. باید قلباً به هم نزدیک باشیم؛ چرا که از قدیم گفتهاند دوری و دوستی!