سلام! به مناسبت عید نوروز، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد.، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد.
سلام! به مناسبت عید نوروز، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد.، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد.
سلام! به مناسبت عید نوروز، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد.، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد. سلام! به مناسبت عید نوروز، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد.، گفتیم خالی از لطف نیست تا یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران که در آخرین روز منتهی به عید جای گرفته است را با یکدیگر مروری بکنیم. برای فهم اینکه چرا نفت ایران ملی شد، باید به خیلی قبلتر از 1329 برگردیم؛ به دوران مظفرالدینشاه. جاییکه «ویلیام ناکس» قرارداد دارسی را با ایران امضا کرد و به موجب مفاد این قرارداد، امتیاز کشف و استخراج نفت در جنوب ایران را بهدست آورد؛ طولی نکشید که در مسجدسلیمان به نفت رسید و تاریخ نفت در ایران شروع شد.
دولت انگلیس با خرید بخشی از سهام شرکت دارسی، سعی کرد از نفت ایران سهمی داشته باشد. به موجب این قرارداد ایران شانزده درصد از سود فروش نفت را دریافت میکرد، اما شرکت نفت دارسی حتی حسابهای خود را به دولت ایران ارائه نمیکرد! حتی در صورت ارائه، اصلاً کسی در ایران سواد کافی نداشت تا این سود را محاسبه کند!!
کار به جایی کشید که دولت مرکزی ایران، یک حسابرس انگلیسی را استخدام کرد تا این سود را محاسبه کند؛ او متوجه شد که شرکت سهم کمتری از آنچه باید را به ایران پرداخت میکند. مثلاً یکی از پرداختیهای شرکت به ایل بختیاری بود تا از اموال شرکت محافظت کنند! در کشوری که دولت مرکزی آن قاجارها باشند، منطقی است که شرکت نفت به نیروهای ایلی اعتماد بیشتری داشته باشد تا حکومت مرکزی!
اما در این دوره، کمتر کسی در تهران به فکر نفت بود؛ حتی کسانی بودند که میگفتند چیست این مادۀ سیاه نجس! بهتر است آن را به انگلیسیهای کافر بدهیم!! در تهران فرمان مشروطه امضا شده بود. پنج روز بعد از امضای فرمان، مظفرالدینشاه مرد و پسرش محمدعلیشاه به تخت نشست. طولی نکشید که مجلس را به توپ بست و دورۀ استبداد صغیر آغاز شد. مشروطهچیها از شهرهای مختلف به تهران یورش بردند و شهر را تصرف کردند و فرزند 11 سالۀ محمدعلی، احمدشاه را به تخت نشاندند؛ کسی که ملیگرایی او زبانزد خاص و عام بود و دستفروشی در اروپا را به پادشاهی در ایران ترجیح میداد! در این آشفته هم منطقی است که کسی به فکر نفت نباشد.
در آن زمان، شمال ایران در دست روسها و جنوب آن در دست انگلیسیها بود. در سال 1917 میلادی، در روسیه انقلاب بولشویکی پیروز شد. کمونیستها که هنوز روی واقعیشان را به دنیا نشان نداده بودند و سودای مبارزه با استعمار داشتند، تمامی قراردادهای استعماری علیه ایران را لغو کردند و از ایران رفتند! انگلیسیها ماندند و انگلیسیها!
با کودتای 1299، به کمک انگلیسیها رضاخان، رضاشاه شد. او برخلاف قاجارها حکومت مرکزی قدرتمندی در ایران پدید آورد؛ شورشیان و جداییطلبان را سرکوب کرد و ایران را یکپارچه ساخت. وقتی اندکی آسودهخاطر شد، به فکر نفت افتاد. وی قرارداد دارسی را استعماری میدانست و در آخر آن را آتش زد. قرارداد جدیدی با انگلیسیها بست که به «قرارداد 1933» معروف شد و از جهاتی حتی از دارسی بدتر بود!!
از مفاد این قرارداد، چهار شیلینگ به ازای هر تن نفت بود که در صورت افزایش قیمت نفت تغییری نمیکرد. همچنین بر استفاده از نیروی بومی تأکید شده بود، اما انگلیس از کارگران هندی و انگلیسی استفاده میکرد و علاقهای به انتقال دانش به ایرانیان نداشت. با تصرف ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم و تبعید رضاخان، شاهد فضای باز سیاسی در ایران بودیم و افرادی که در دوران خفقان رضاخان خانهنشین شده بودند، فرصت فعالیت دوباره بهدست آوردند.
یکی از این افراد «دکتر محمد مصدق» بود؛ تحصیلکردۀ حقوق و شاهزادهای قاجاری که زمانی والی فارس و آذربایجان بود. رضاشاه او را 20 سال در روستای «احمدآباد» که تحت مالکیت مصدق بود، خانهنشین کرده بود. مصدق نمایندۀ مردم تهران در مجلس بود و جبهۀ ملی ایران را بنا گذاشت که اصلیترین هدفش ملیکردن صنعت نفت بود.
در تاریخ 16 اسفند 1329، حاجعلی رزمآرا، نخست وزیر ایران، به دست فداییان اسلام ترور شد. فردای آن روز لایحهای به مجلس رفت به نام «ملیشدن صنعت نفت ایران»؛ این لایحه در تاریخ 24 اسفند تصویب شد و «29 اسفند» نیز مجلس سنا آن را تأیید کرد. این تاریخ، تاریخ اتمام ملیشدن نفت نبود بلکه آغازی بود بر آن. دکتر محمد مصدق نخست وزیر شد و اجرای این لایحه را در صدر برنامههای دولتش قرار داد.
طولی نکشید که انگلیس نفت ایران را تحریم و صادرات نفت ایران را به صفر رسانید. این قضیه اصلاً برای انگلیس قابل هضم نبود. انگلیس نفت ایران را یکی از پایههای بازسازی خود پس از جنگ جهانی قرار داده بود؛ از سوخت کشتیهای نیروی دریایی بریتانیای کبیر گرفته تا سوخت کارخانههایش! این مناقشه آنقدر بالا گرفت که کار به جلسۀ شورای امنیت سازمان ملل کشید. مصدق بهعنوان نمایندۀ اولین کشور جهان سومی در شورای امنیت در جهت منافع ایران سخنرانی کرد. شورای امنیت به نفع ایران و به ضرر انگلیس رأی داد.
اما این پایان کار نبود. انگلیس شکایت خود را به دادگاه لاهه برد؛ باز هم نتیجه به نفع ایران بود! رأی دادگاه لاهه آنقدر برای مردم غرورآفرین بود که در مدح مصدق داستانسراییها کردهاند! مثلاً میگویند مصدق در ابتدای دادگاه رفت و در جایگاه انگلیس نشست؛ هرچه به او گفتند: «بلند شو پیرمرد!» قبول نمیکرد. سرانجام قاضی از او پرسید چرا سر جای خود نمینشینی؟ گفت: «انگلیسیها هفتاد سال است در ایران بر جای مردم من تکیه زدهاند، اما تحمل ندارند من چند دقیقه بر جایشان بنشینم!!» این یکی از قصههایی است که مصدق هم آن را تکذیب کرده است.
بعد از دادگاه لاهه، انگلیس حتی سعی کرد با مصدق به توافق برسد؛ پیشنهادات خوبی هم به ایران داد. اما پیرمرد به هیچ وجه زیر بار نمیرفت و یکدنده بود. انگلیس هم به تحریمهایش ادامه میداد و اوضاع اقتصادی ایران خوب نبود. مصدق برای بهبود اوضاع، از مجلس اختیارات ویژه میخواست؛ وقتی مجلس قبول نکرد، مصدق مجلس را فاسد خواند و برای انحلال مجلس همهپرسی گذاشت. بالای 90 درصد مردم رأی به انحلال مجلس دادند. پیرمرد واقعاً محبوب بود!
انگلیسیها و آمریکاییها دیگر تنها راه ممکن را، بیراهه میدیدند؛ کودتا!! یکبار سعی کردند در 25 مرداد سرنگونش کنند، فایده نداشت؛ زودتر فهمید و جلوی کودتا را گرفت. اما 3 روز بعد، وقتی شعبان بیمخها و رمضانیخیها خانهاش را به توپ بستند، دیگر کسی نبود کمکش کند! البته بودند کسانیکه ادعای دوستی و مبارزه با امپریالیسم میکردند، اما در کودتا جیبشان پر بود از دلارهای آمریکایی؛ تازه امروز اسمشان بر سردر خیابانها و کوچههاست!
«حسین فاطمی»، یار دیرینش، کسیکه لایحۀ ملیشدن نفت را نوشته بود، اعدام شد. خودش هم دو سال زندان رفت. بعد از دو سال، محمدرضا فرستادش همانجاییکه پدرش فرستاده بود؛ احمدآباد! جاییکه تا آخر عمرش تبعید بود. بعد از کودتا، محمدرضاشاه با انگلیس قراردادی 50-50 بست و قائلۀ نفت برای همیشه خوابید.