ضیافت افطاری محور مثل تمام کارهای دیگر آن، با یک جلسه شروع شد و مهمترین موضوع این جلسه، تعیین تاریخ افطاری بود. نوشتن از لوپ بینهایتی که درگیرش شدیم تا تاریخ نهایی افطاری را از معاونت فرهنگی بگیریم، احتمالاً از حوصلۀ خواننده خارج است؛ بنابراین به آن نمیپردازیم! البته افطاری، غیر از تاریخ، نیازمند یک مورد بسیار مهمتر و البته بسیار چرک کف دستتر است. مسئلۀ مالی برای ضیافت ما از همان ابتدا تا یک روز مانده به مراسم، حلنشده بود (البته یک روز مانده به مراسم هم صرفاً فکر میکردیم که حل شده که باز هم جای شکرش باقی است)!
بگذارید کمی از مراحل برگزاری افطاری بگویم. وظایف، بین تیم مرکزی تقسیم شدند و پس از آن، وارد حیطۀ جذاب یافتن بانی شدیم. گسترۀ فعالیت ما برای این مسئله، از مراجعه به اتاق تکتک استادها تا تماسهای خارج از کشور متغیر بود، ولی بالاخره این فرایند، با موفقیت انجام شد. سپس رسیدیم به آمادهسازی پکهای افطاری؛ چهارصد عدد پک، طی حدود شش ساعت زحمت یک تیم تقریباً هفتنفره آماده شد که بهنظر من، سرعت کارشان قابل ستایش است. موارد دیگری هم بودند، زیاد هم بودند؛ ولی احتمالاً باز هم از حوصلۀ خواننده خارج هستند. پس ادامه نمیدهم (البته اگر یک روز به مرحلۀ مراسمگرفتن رسیدید، بیایید با هم مفصل صحبت کنیم). به هر حال، ضیافت افطاری محور، با تمام نقاط ضعف و قوتش برگزار شد.
البته داستانهای این افطاری، هنوز که هنوز است تمام نشدهاند. همین الآن که این متن را مینویسم، دو میلیون و اندی وجه رایج مملکت به سلف بدهکاریم، دانشکده ششمیلیون تومان فاکتور از همان وجه رایج مملکت که احتمالاً از جملۀ قبل تا الآن کمی بیارزشتر شده، از ما میخواهد و پای ششمیلیون تومان دیگر هم در میان است که از معاونت فرهنگی طلب داریم. خودم هم مقداری وجه رایج از حساب محور طلب دارم که البته چرک کف دست است، میآید و میرود! کلاً بحث مالی، هنوز ما را رها نکرده است؛ البته در کنار کتری و سماوری که چندی است در اتاق محور همراهیمان میکنند!
این را هم بگویم که امیدوارم در آینده، وضعیت شعور اجتماعی دانشجوها بهبود پیدا کند و هیچ انجمنی مجبور به سفارش غذا حین مراسم افطاری به دلیل ورود تعداد کثیری از دانشجویان از پنجرههای سلف نشود (میخواستم این را ننویسم، ولی به هر حال)!
از اتاق فرمان اشاره میکنند که متنی که برای گزارش افطاری مینویسم، نباید تا این حد پر از مسائل و مصائب باشد. چشم! افطاری خوبی بود؛ با اینکه خودم نمیدانم که شام چطور بود، ولی انگار دوستان راضی بودهاند (کم و کسریها را هم به بزرگی خودتان ببخشید دیگر). عکس دستهجمعی آخر مراسم هم مطمئناً تا سالها برایمان خاطرهسازی خواهد کرد.
حضور فعالانه و داوطلبانۀ نوورودهای دانشکده، از همه بیشتر من را شگفتزده کرد. حین افطاری لحظهای به کل سالن نگاهی انداختم و پویایی و حرارتی که دیدم، به من این را رساند که آیندۀ فعالیت دانشجویی، امیدوارکنندهتر از قبل است (البته بعدتر شنیدم که این را تمام دورهها در مورد دورۀ بعد از خودشان میگویند).
برگزاری ضیافت افطاری در دانشکدۀ مکانیک کار آسانی نیست (بالاخره یکی از پردانشجوترین دانشکدهها هستیم). ولی من در این مراسم، همدلی و همراهی را نسبت به تمام مراسمات دیگری که محور در این دوره داشته، از سوی تمام اقشار دانشکده و با هر نوع طرز فکری، بیشتر حس کردم. به هر گوشۀ سالن که نگاه میانداختم، جمعی را میدیدم که در کنار هم میگویند و میخندند؛ چیزی که این روزها خیلی کمتر میشود پیدا کرد. به هر حال، سالن البرز آن شب فضای متفاوتی را تجربه میکرد. انگار همۀ دغدغهها پشت در سالن گذاشته شده بودند و فقط برای لبخند و شوخی جا باقی مانده بود!