21 گرم 21 grams
2003 - Crime/Thriller - 2h 4m
بعد از عشق سگی(Amores perros)، 21 گرم دومین فیلم از سهگانة مرگ است که سه سال بعد از اولین فیلم این مجموعه، منتشر شد. در قسمت اول این سهگانه، از سگ برای پیرنگ و نمادسازی داستانی استفاده شده اما در این فیلم، اینیاریتو از تئوری پزشک آمریکایی الهام گرفته است. این پزشک، وزن بیماران نزدیک به مرگ را اندازهگیری کرد و طبق مشاهداتش، 21 گرم از وزن بیماران، بعد از مرگشان کم میشد. به ظن او، این 21 گرم وزن روحشان بود.
این فیلم اینیاریتو نیز دربارة روح و جنبههای آن است. اینیاریتو در این فیلم، بسیار بیپروایانهتر به نمایش غم میپردازد. اندوهی که در فیلم است، در بطن اثر جای گرفته و به درون بعد روحانی فیلم نفوذ کردهاست.
این فیلم، یکی از آثار سینمای هایپرلینک است. هایپرلینک، نوعی سبک روایی است که کارگردان در آن از چند خط داستانی پیچیده و درهم تنیده استفاده کرده و در نهایت، طی اتفاقی آنها را بهم متصل و پازل خود را تکمیل میکند. در این فیلم نیز، داستان سه نفر در طی یک تصادف با هم گره میخورد: یک ریاضیدان بیمار (با بازی شان پن)، یک خلافکار(بنسیو دلتورو) و یک مادر درگیر اعتیاد(نائومی واتس).
تمامی بازیگران، در سطح بسیار بالایی ایفای نقش میکنند، اما نائومی واتس به طرز عجیبی بازیاش به دل مینشیند. اینیاریتو همچنین با استفادة حرفهای از فیلتر نوری سبز-آبی، بر بار درام فیلم افزودهاست. 21 گرم همانطور که خودش در مورد روح است، غمش هم به درون روح مخاطب رخنه کرده و در آن، جا خوش میکند.
راند دیگر Another round
2020 – Comedy/Thriller – 1h 57m
شاهکاری از سینمای دانمارک، به کارگردانی توماس وینتربرگ که موضوعش درمورد یک چیز است: رهایی از روزمرگی. بیماریای که انسان، امروز بیش از هر چیزی دچار آن است و دست به هرکاری میزند تا از آن رهایی یابد. داستان فیلم راند دیگر نیز درمورد معلمهایی است که در زندگی و حرفهشان دچار تکرار شدهاند. روزی یکی از آنها، پیشنهادی میدهد: بر اساس تئوری یک فیلسوف نروژی، انسان با وجود پنج صدم درصد الکل در خونش متولد شده و اگر بتواند این میزان را در طول زندگیاش حفظ کند، به آرامش بیشتری خواهد رسید.
این سه معلم، شروع به نوشیدن میکنند. در اول راه، بسیار روحیهشان تغییر میکند. دیگر زندگی را تکراری نمیبینند، با خانوادههای خود مهربان میشوند، در کلاسها پرشور تدریس میکنند و دانش آموزان نیز از این وضع راضیاند. اما کمکم، دچار اعتیاد شده و دیگر نوشیدنشان از حد میگذرد. فیلم، علیرغم اینکه کمدی زیرکانهای در خود جای داده، بار درام زیادی را به دوش میکشد و مخاطب میتواند سنگینی آن را در طول تماشا حس کند. فیلمهای وینتربرگ، اغلب با کاراکترهای فداکار خود شناخته میشوند؛ شخصیتهایی که از وجود خود برای کمک به دیگران مایه میگذارند، اما تنها چیزی که نصیبشان میشود، درد و رنج است. نزدیکترین حرفه به این موضوع، معلم است. پس بیراه نیست که شخصیتهای فیلمهای وینتربرگ، همگی معلماند.
موسیقی بینظیر فیلم، به طرز خارقالعادهای موفق میشود تک تک احساسات کاراکترها را به مخاطب منتقل کند. بازی مدس میکلسن هم به زیبایی به روی کاراکتر مارتین نشسته است. او کاری میکند که در سکانسهای اشک ریختن مارتین، شما هم همراه او منقلب شوید و در لحظاتی که از ته دل لبخند میزند، لبخند را به لبان مخاطب هدیه کند. سکانس آخر فیلم هم، بعد از تمام غمهایی که در طول آن تحمل میکنید، شادی را به شما هدیه میکند.
اتاق Room
2015 – Thriller/Mystery – 1h 58m
فیلم اتاق به کارگردانی لنی آبراهامسون، از آن دسته آثار درجه یکی است که با روایت و شخصیتپردازی عمیقش، در ذهن مخاطبش حک میشود. فیلم درمورد زنی به نام نیک پیر است که در اتاقی، با کودکش زندانی است. قضیه از جایی جالب میشود که کلید این اتاق، دست یک مرد ناشناس است و نیک هر چندوقتی این مرد را ملاقات میکند. این فیلم دو بخش دارد، بخش اول به صورت لوکیشن بسته، در اتاق و بخش دوم در خانة مادر روایت میشود. فیلمهای لوکیشن بسته، به دلیل فضای بستهای که فیلم در آن رخ میدهد، به راحتی میتوانند باعث خستگی مخاطب شوند. این مهارت کارگردان است که با شخصیت پردازی و ایجاد تنش در همین محیط بسته، بتواند مخاطب را میخکوب کند. آبراهامسون به خوبی از عهده این کار برآمده است.
رابطة بین نیک و پسرش، یکی از زیباترین روابط مادر پسری سینماست. داستان فیلم ترسناک است اما نه از نوع ترسناکی جنگیر یا قطعه قطعه شدن بدنها در ارّه. فیلم، شما را با ترسهای روانی روبهرو میکند، اینکه دوشخصیت در جایی که هیچکس موقعیتش را نمیداند، زندانی هستند و یا اینکه کدام انسان پستی یک مادر و پسرش را در چنین اتاقی زندانی میکند.
زوایای دوربین و محل قرارگیری آن بینظیر است، نماهای بسته به زیبایی توانسته احساسات و درگیریهای درونی شخصیتها را به تصویر بکشد. بری لارسون در نقش نیک، بهترین بازی کارنامه خود را به نمایش میگذارد. بازی او بهنحوی است که تمام احساسات یک مادر واقعی را در هر سکانس، به مخاطب منتقل میکند. اتاق با شخصیتهای خود موجی از نفرت، خشم و اضطراب را درونتان به راه میاندازد و در نهایت هم، با پایان بندی خود شما را در غم تنها میگذارد.
رفتگان The Departed
2006 – Crime/Thriller – 2h 31m
چه میشد اگر یک مأمور پلیس مبارزه با مواد مخدر، نیروی نفوذی پلیس در یک باند خلافکار و یک خلافکار تبدیل به یک پلیس مواد مخدر شود؟ فیلم اسکورسیزی نیز میخواهد، روایت چنین هرج و مرجی باشد. این فیلم اقتباسی از فیلم Infernal affairs به کارگردانی اندرو لاو و آلن مک است. اسکورسیزی در این فیلم توانسته، همان سینمای همیشگی خود را به خوبی پیادهسازی کند و مخاطب را تا پایان فیلم با خود همراه کند. نورپردازی فیلم به قدری حرفهای و نمادین صورت گرفته، که با دیدن آن حتی میتوانید شرارت یا پاکی شخصیتها را متوجه شوید. برای مثال، اگر به همان سکانسهای آغازین فیلم که اولین دیدار کاستلو(با بازی جک نیکلسون) با سالیوان که هنوز کودک است دقت کنید، اسکورسیزی به طور هوشمندانهای شخصیت کاستلو را که نماد شر است، در تاریکی اغراق آمیزی قرار داده در حالی که، سالیوان کوچک که نماد پاکی است، در روشنایی زیاد قرار دارد.
به مرور زمان و با گذشت داستان، این نورپردازی نیز روشن تر شده و به همراه آن، جایگاه شخصیتها نیز تغییر میکند. تیم بازیگری نیز سنگ تمام گذاشتهاند، جک نیکلسون بازی دیوانهوار همیشگیاش را با دز بیشتر پیاده کرده است. مت دیمون هم نقش پلیسی جاهطلب را به خوبی بازی کرده، اما کار سخت تر برای دیکاپریو است؛ او باید نقش یک انسان تحت فشار و افسرده که تمام خانوادهاش را از دست داده است را بازی کند، که به بهترین شکل از عهدة این نقش برآمده.
قاب بندیها و کادرهای فیلم، حالات روحی شخصیتها را به خوبی به مخاطب منتقل میکنند. فیلم در نمادسازی هم حرفهای ظاهر میشود و با استفاده از کلمه rat، در دو معنی اصلی و استعاری آن و یا کلیسا، از این جنبه هم مخاطب تشنه را سیراب کند. فیلم اسکورسیزی پر از غافلگیری و پیچشهای داستانی است که باعث میشود در پای مانیتور تا آخرین لحظه میخکوب شوید.
با استعداد Gifted
2017 – Drama/Melodrama – 1h 41m
فیلم با استعداد ساختة مارک وب، از آن دسته فیلمهای ساختارآشنای سینماست که با دیدن اولش، به راحتی میتوانید نوع روایت و داستانش را حدس بزنید، اما همچنان اثری دلنشین و شیرین است که میتواند شما را به تماشا بنشاند. داستان، در مورد دختر کوچولویی به اسم مری(مککنا گریس) است که خورة ریاضیات است. این دختر، میتواند معادلههای چند خطی ریاضی را به راحتی حل کند و به جای اینکه همانند همسالان خود، به بازی و تفریح مشغول باشد، شادی خود را در حل مسائل فوق پیچیدهای مییابد که حتی اساتید دانشگاه، از آن عاجزند. مری مادر خود را از دست داده و با دایی خود، فرانک(کریس ایوانز)، زندگی میکند. سکانس اولیة فیلم، با گفت و گوی جالبی شروع میشود. روز اول مدرسه است و مری باید کلاس اولش را شروع کند، اما بیمیلی نشان داده و میگوید که به مدرسه نمیرود. این موضوع برای همة ما آشناست، اینکه نخواهیم به یک مکان عذاب آور، که نصف روزمان را در آن هدر دهیم و شب در خانه هم مشغول نوشتن تکالیفش باشیم برویم، تصمیم عاقلانهای است. اما برای مری، این موضوع فرق دارد. زمانی که ما متوجه میشویم او یک نابغه است، تازه دلیل مدرسه نرفتنش را میفهمیم.
فیلم برای نیفتادن در دام کلیشه، با استفاده از صحنهها و دیالوگهای غافلگیر کننده، مخاطب خود را به وجد میآورد. بازی مککنا گریس آنقدر بی شیله پیله و دوست داشتنی است که به راحتی در دلتان جا خوش کرده، و تا مدتها از یادتان نمیرود. از آن کلافگیهای نابغه گونهاش، وقتی که از او میخواهند جمع و تفریق یاد بگیرد، یا زمانی که در حال بحث با داییاش درباره وجود خدا است، همگی باعث دلنشینی شخصیت مری شدهاند. کریس ایوانز هم نشان داد که میتواند علاوه بر کاپیتان آمریکا، از عهدة دیگر نقشها به خوبی بربیاید. با استعداد، از آن دسته فیلمهایی است که احساساتتان را میگیرند، مچاله میکنند و شما هم در همان حین، در حال تماشا کردن و لبخند زدن هستید.
سامورایی Le Samouraï
1967 – Crime/Thriller – 1h 45m
به اغلب ساموراییهای سینما دقت کنید. همگی ویژگی مشترکی دارند: تنهایی. پلان آغازین فیلم نیز، با نقل قولی از کتاب بوشیدو، در مورد تنهایی سامورایی شروع میشود. داستان در مورد آدمکشی است که در یکی از مأموریتهای قتل خود، بر خلاف اصولش عمل میکند و شاهدی بر جای میگذارد. شاهد کمکم برایش مایة دردسر میشود و صدای اربابان قاتل را درمیآورد، اما قاتل متوجه میشود که موضوع پیچیدهتر از چیزی است که فکر میکرده. سامورایی ملویک، یکی از ماندگارترین آثار سینمای نوآر و موج نوی فرانسه است. سامورایی، روایت درگیری درونی یک شخصیت به ظاهر آرام اما آشفته است که میخواهد در دنیای عاری از هرگونه شرافتی، به اصول و عقاید خود پایبند باشد. کاراکتری رو به افول، که از همان سکانس ابتدایی فیلم، ملویل به ما میفهماند درونش آشوبی برپاست.
سکانس ابتدایی فیلم، جزو فضاسازیهای بینظیر سینماست، که راوی احوالات روانی کاراکتر است. دوربین اتاقی را نشان میدهد بسیار کم نور، در بیرون از اتاق باران با شدت میبارد، تمرکز دوربین همچنان روی شخصیت اصلی نیست و ما در گوشهای از کادر، میتوانیم حضور جنازهگونة یک انسان را حس کنیم که در حال سیگار کشیدن است. در چنین سکانس آرام و غمزدهای، ناگهان موسیقی پر شوری شروع به پخش شدن میکند که بیانگر حالات درونی شخصیت است. فیلم با چنین فضاسازی زیبایی شروع میشود و ذره ذره، با استفاده از این اتمسفر سازی، نوع قاب بندیها، نحوه حرکت آرام دوربین و نورپردازی خارقالعاده، موفق به خلق اثری کمیاب در سینمای جهان میشود. آلن دلون هم با ظاهر مرتب، بی احساس و نگاههای متشوش و تب آلودش، به زیبایی نقش جف کاستلو را بازی میکند. البته پایان بندی فیلم عجولانه بود و میتوانست بهتر باشد، اما سامورایی هنوز هم از کمیاب ترین نوآرهای جهان است.