نگین نصیریان، ورودی ۹۸ مهندسی مکانیک
سالی که گذشت بسیار عجیب بود. پر از فراز و نشیب، سختی و آسانی. اما شاید بتوانم بگویم یکی از جذابترین اتفاقهایش، همراهی با تیم خمش بود. شروع کنم از همان جلسههای اول که قرار شد نویسندگی را در کنار هم یاد بگیریم، تا جلسههای هرماهه که سر زمانش همیشه بحث بود و موضوعاتی که نمیدانستی قرار است چه باشد و نظرات مختلف بر سر تصویر و تیتر شماره. از ددلاینهایی که مجال نویسندگی را از ما میگرفت تا نقدهایی که کمکمان میکرد کارمان را بهتر کنیم. از نظرات استادانی که دلمان را گرم میکرد که مخاطبانمان در دانشکده یا حتی دانشگاه کم نیستند. خمش تجربهای بود برای کار گروهی. برای خیلی از ما که یاد گرفته بودیم همهی کارها را بهتنهایی انجام دهیم و روی پای خودمان بایستیم، خمش درسی بود پر از کارهای تیمی. درسی که همهمان سربلند از آن بیرون آمدیم.
اولین روزی که قرار بود برای ورود به خمش اقدام کنم را به خاطر دارم. ذهنم پر بود از ایدههای جدید و نو برای نوشتن. دوست داشتم دیگران ببینند کارهایم را و ببینند چه در ذهنم میگذرد. اولین شماره، اولین امتحانم بود. خیلی سختتر از چیزی بود که فکر میکردم. مثل نوشتنهای عادی نبود. انگار قرار بود روبهروی بسیاری مورد نقد قرار بگیرم. اولین نقدها را که میخواندم انگیزهام کم و کمتر میشد و بیشتر اعتمادبهنفسم را از دست میدادم. تا زمانی که اولین شمارهمان به دست همگی رسید. تمجیدها و تشویقها باورنکردنی بود. تعریفهایی که باعث شد نهتنها من، بلکه همهمان جان دوبارهای بگیریم. برای جلسههایی که قرار بود دربارهی موضوع شمارهی بعد باشد پشت هم میرفتیم vclass محور. شاید تجربهی دورهم جمعشدن حضوری را نداشت اما باعث نشد کمکاری کنیم؛ از همه توانمان مایه میگذاشتیم برای ایدهدادن. هر چه جلوتر میرفتیم، ایدهها پختهتر میشد. انگار رنگ و لعاب بهتری به خود میگرفت. شاید یکی از چالشها انتخاب موضوع برای نوشتن بود. هر بخش سبک خاص نوشتن خودش را میخواست و انگار باید سبک سنگین میکردی که میتوانی از پس این سبک و موضوع بربیایی یا نه. معرفی فیلم و کتاب هم برای خودش سختی خاص خودش را داشت. از انتخاب کتاب و فیلم مناسب و کمتر دیدهشده تا نوشتن متنی که قرار بود موضوع کلی را توضیح دهد اما وارد جزییات نشود و داستان کلی را لو ندهد تا خواننده دنبالش کند. مصاحبهها عضو همیشگی خبرنامهمان بود که داغ بود و جذاب. هربار موضوعی جدید با شخصی جدید. شاید بتوانم بگویم «از نظر من» سختترین متنها، متنهای طنز بودند. تنها موضوعی که من هیچوقت جرأت نوشتن برایش را پیدا نکردم. در کنار خمش، «برش» هم جزیی از کار ماهیانهمان بود. آن هم تجربهی خاص خودش را داشت برای خودش. من بهشخصه در آن بخش مشارکت زیادی نداشتم اما میدانم که آن هم سختیهای خودش را داشت.
اگر بخواهم یک تجربهنگاره از خودم به یادگار بگذارم، خواهم گفت خمش و نوشتن برای من تجربهای بود بسیار جذاب. آموختم چگونه بنویسم، چگونه نقدپذیر باشم و از شنیدن نظرات دیگران لذت ببرم و بیاموزم آنها را در آینده به کار ببرم. توانستم هرچند اندک از خودم یادگاری به جای بگذارم تا شاید در آینده از آن بهخوبی یاد شود. یاد گرفتم در یک کار گروهی در مقیاسی نهچندان کوچک همکاری کنم و
در نهایت چقدر به تصور خودم در این کار پیشرفت کردم و جلو رفتم و چقدر از همکاری با این گروه تجربه کسب کردم و لذت بردم.
شاید شایسته باشد در کلام آخر بگویم امیدوارم هرکسی که علاقهمند به نوشتن و شرکت در این پروسه است اعتمادبهنفس کافی را در خود به وجود بیاورد و با انگیزهای باورنکردنی در سالهای بعد همکار و همراه خمش باشد تا از این قطار اتفاقات و هیجانات مختلف جا نماند. و در انتها، امیدوارم تا زمانی که مناسب باشد، من هم باز شایستگی همراهی این تیم را داشته باشم.