نمیدونم اصلا اسمش رو میشه مشکل گذاشت یا چالش و یا زمینه ساز بودن رشد و پیشرفت، من شخصا دوست دارم اسمش رو بذارم چالش رشد!
مدتی قبل پروژه ای که حدودا ۵،۶ ماهی روی آن فعالیت داشتیم ، با مشکلی روبرو شد به طوریکه تمام فکرم رو درگیر کرد و باید مشکل حل میشد!
طبیعتا استرس خیلی زیادی داشتم چون مسئولیت این بخش کامل به عهده من بود و با انواع روش درگیر این موضوع شدیم که حلش کنم…
حالا تمرکزم رو از چالش برمیدارم و به نکات بسیار مهمتر اشاره میکنم که باعث رفع مشکل شد :
اولین اتفاقی که بعد از به وجود آمدن مشکل پیش اومد این بود که شُک و استرس زیادی بهم وارد شد! اما ۵ دقیقه سکوت و فکر کردن حالم رو دگرگون کرد و احساس آرامش عجیبی بهم دست داد!
وقتی به مشکل فکر میکردم از زوایای مختلف آن را بررسی کردم، خودم رو از چالش بیرون کشیدم و به آن نگاه کردم و سوالات زیر را از خودم پرسیدم :
و اینجا بود که به قدرت تفکر و سوال پی بردم ، واقعا فوق العاده بود، جواب همه سوالات به آدم الهام میشه راه حل های مختلف میاد توی ذهن و قطعا یکی به رفع آن می انجامد، البته به شرطی که باور کنیم.
اگر عضو یک تیم باشید، جملات اعضای تیم برای ایجاد انگیزه و حامی بودن میتونه خیلی کمک بزرگی باشه، حتی اگر عضوی در بخش دیگری باشه ولی بدونی در هر شرایطی هم تیمیش رو حمایت میکنه حس فوق العاده قدرتمندی رو در آدم ایجاد میکنه که بتونه روی راه حل ها متمرکز بشه.
مهمترین قضیه اینه که من چند اشتباه رو انجام دادم که برای من درس بزرگی شدند:
وقتی مشکل به وجود اومد روی خود مشکل تمرکز کردم و حتی به حالت گله و شکایت پیش یکی از دوستانم بازگو کردم و این باعث شد علاوه بر اینکه من رو از راه حل دور کنه بلکه باعث قدرت بخشیدن به مشکل بشه که دیرتر حل بشه. در واقع باید روی راه حل تمرکز میکردم و بازگو کردن مشکل باعث دور شدن از راه حل میشه.
نقاطی به نام نقاط آسایش تعریف کنم، که در آن نقاط پروژه ها کاملا تست شده و داکیومنت شده باشند و بک آپی از آن داشته باشم. قبل ازهر تغییر ساختاری بک آپ و تست کلی الزامی است.
وقتی به زندگیم و به گذشته فکر میکنم تقریبا هیچ زمانی نبود که موضوعی مطرح نبوده باشه چالشی نبوده باشه و تقریبا برای هر شخصی امکان نداره چالش و مشکلی نباشه، مهم نیست چه کاری داشته باشیم ولی قطعا چالش برای همه هست و مهم اینه که چطور به آن نگاه کنیم و به نظرم باید دوسش داشته باشیم چرا که باعث رشد خودمون میشه واین یعنی لذت از سفری به نام زندگی!
اگر فکر کنیم و به گذشته نگاه کنیم واقعا در همه زمانها برای همه این موضوع وجود داره، در این بین عده ای غرق میشن توی مشکل و به روزگار و زمانه و هرچی که هست گلایه و شکایت میکنن و عده ای هم محدود هستند که دلشون آرومه و میگن این رو هم حل میکنم چون باور دارند هیچ چیزی توی زندگی آدم اتفاقی نیست و دلیل به وجود اومدن این چالش به خود شخص برمیگرده و میتونه پله ای برای رشد باشه.
در نهایت اینکه زندگی رو مثل یه سفری بدونیم و لذت سفر در لذت بردن از مسیر طی نمودن سفره نه رسیدن به مقصد! به همین خاطره که این چالش ها و مسائل را باید دوست داشته باشیم و با دید دیگری بهشون نگاه کنیم.
مسافری که در سفر تمام حواسش در رسیدن به مقصد باشد و شادی را فقط در رسیدن به مقصد بداند، خود را از لذت لحظه لحظه سفر و مناظر زیبا و مکان های دیدنی بین راه، محروم کرده است.