melikam
melikam
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

بیراهه🚬

خودم را پوچ احساس میکنم، قلبم بی وقفه به تپش افتاده،سرم خالیست، سکوت بود ولی شکسته شد، چقدر اشنا...
من بزرگ شدم، رشد کردم با فریاد ها و دادوبیداد های پر هیاهویی که ناخوداگاه مرا تکان ریزی میدهند و میفهمانند که چقدر قوی هستم...
چقدر متحمل شدم تمام چیز هایی که دستانم را سرد و دلم را لرزان میکرد، چقدر قوی ماندم ،میان آدم های تهی و سست...
راستش رو بخواید جرقه نوشتن این متن یک فریاد بود، چیزی که از کودکی تحملش کردم و بار ها بارها تجربه اش را به جان خریدم و حالا قوی تر شدم اما باز هم منو ازار میدهند، همشون منو میترسونن و اشکهایی که پنهونشون کرده بودم رو آشکارا روی گونه هایم میلغزونند، ادمی چقدر بیچاره و بی چیز است،و چقدر این دنیا خوفناک و بیهوده تر است....
با این حال من هنوز زنده ام ،بخشی از من بازمانده و با تمام شکستگی هایم هنوز نفس میکشد و به این دلیل من محکومم که ادامه بدم ،چن مدت اخیر وقتم رو اختصاص دادم به کلاس های همیشگیم و باشگاهی که جسممو قوی تر میکنه و کتابها و نقاشی هایی که تغذیه روحم شدن،تقریباًبرنامه امو پر کردم تا دور شم از ادمها و اون تنهایی ای که منو اسیر میکنه ولی بازم کمه میخوام اینقدر خسته بشم که وقتی برمیگردم خونه بیهوش بشم و صبح که بیدار میشم دوباره همین روندو تکرار کنم...
خب حقیقتش این تنها راه فرار منه و به نظرم خوب میاد.
خیلی مونده، خیلی مونده تا بتونم خودمو اصلاح کنم طوری که این وسط فقط خودم مهم باشم، فکر میکنم غمگین‌ترین آدما
همیشه بیشترین تلاششون رو میکنن،تا بقیه رو‌خوش حال کنند
چون اونا میدونن،بی ارزش بودن چه حسی داره،و اونانمیخوان کس دیگه ای این حس و تجربه کنه ،ولی این موضوع دیگه برام فاقد اهمیت شده اکثریت خودم مهم ترین چیز هستم، درستش هم همینه،یادتون باشه که فقط اینجوری میتونین وقتتون رو بگذرونین جوری که بشه اسمشو گذاشت "زندگی"
امیدوارم نوشته بعدیم موفقیتمو توصیف کنه و متنی دال بر اثبات این باشه که اوه اره تونستم از پسش بر بیام به تنهایی✍🏻☕

خانوادهموفقیتتغییرامیدخودساخته
?‹ فردایی بنویس که شکل امروز نباشد. ^^ ›?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید