melikam
melikam
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

خفقان

هیس،یه صدایی میاد!خیلی وقته بین انجام دادن کارام یهو صداشو میشنوم و بی اختیار سرمو برمیگردونم و هیچی نمیبینم...
انگار که عقلمو از دست داده باشم،دیوانه وار تمام روزم رو صرف سابیدن و تمیز کردن جاهایی میشم که دفعه هایی که تمیزشون کردم از دستم در رفته، راستش دست خودم نیست؛از صبح که پشت آینه بعد از شونه کردن موهام برس رو میزارم روی میز حساسیتم خودشو نشون میده و باعث میشه تموم روزم همونجوری بگذره،دیروز با برسم اینقدر درگیر شدم ک مجبور شدم دوسه باری بشورمش تا راضی بشم یا بعدش که قطره های ابش خوردن ب لباسم یهو و بی اختیار رفتم عوضشون کردم با اینکه دوسه قطره بیشتر نبودن و منم خیلی عجله داشتم، در هر صورت ک دیر رفتم ولی خب این حساسیت های بی خودو بیجا منو خیلی اذیت میکنن، بعضی وقتا فک میکنم که شاید این یه راه فراره تا دیونه نشم😅
تقریبا تموم روزمو بی هدفم و هر بار که به پیدا کردن هدفم فکر میکنم بیشتر خودمو گم میکنم.
این روز ها خیلی تنها و خسته ادامه میدم، اتاق دور سرم میچرخه و منم تعادلمو برای ادامه از دست میدمو ولو میشم توجام،عجیب شدم...
بی هدف و پوچ اما دارم ادامه میدم... چرا؟
من از اینکه تموم روزم مثل دیونه ها سر گردونم اذیت میشم، من از فکر کردن ب گذشته و جزئیات اسف بارش خیلی خستم، من مبهوت دنیایی شدم که جای جای اون پر از ترک کردن و نخواستن هاست....
منو میگی؟ زیاد دلتنگ شدم قدیما الانم میشم ، یه وقتا انقدر که بوی دلتنگی بده لباسام ! ولی تا حالا واسه هیشکی از زورِ دلتنگی گریه نکرده بودم ، عین بچه ی دوساله که اسباب‌بازیشو گرفته باشن از دستش به زور ، هق هق نکرده بودم ! تا همین چند دقیقه پیش . یهو وسطِ یه فیلمِ خنده دار ، یادم افتاد چقدر تو نیستی این روزا ، چقدر من تا فرق سر ، دلتنگم این شبا ! دلتنگ‌ترت شدم ! دلتنگِ بودنت ، دلتنگ هر چیزی که به تو مربوطه ، دلتنگِ بوی لباست ، دلتنگِ لبای غنچه مثل البالوت، دلتنگ موهات که آخرشم نفهمیدم لخته یا حالت دار . نفهمیدم کی زدم زیرِ گریه ، نفهمیدم کی به هق هق افتادم ، درست عینِ یه بچه ی دوساله که اسباب‌بازیشو از دستش گرفته باشن . منو میگی؟ زیاد دلتنگ شدم قدیما . الانم میشم ، یه وقتا انقدر ك بوی دلتنگی بده لباسام ! ولی فقط واسه توئه که گریه کردم... دلم برات تنگ شده،نادم تر، ضعیف تر، خسته تر، من...
از نبودنت به درد میام و تا استخون محتاجم به یه لحظه بودنت...
فقط یه لحظه..

Onu özlüyorum ama beni yalnız bırakan o olduğu için bir süredir ona kızgınım ve bu elbette onun hatası değil, yıllarca yarattıklarını unutan birinin hatası... Yazıklar olsun. senin üzerinde... 💔


دلتنگیمرگبرادروسواس فکریاختلال روانی
?‹ فردایی بنویس که شکل امروز نباشد. ^^ ›?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید