هیچچیز شبیه گذشته نیست. آدمها رو نمیشناسم از خودم فرار میکنم که با غریبهای دیگر روبهرو نشم. جلوی پاهام رو نمیبینم. نمیتونم درست تصمیم بگیرم. بلاتکلیفم. نمیدونم کجا ایستادهام مرددم. نمیدونم کجا میرم. همیشه زمان کم میارم.انگار تمام زندگیام توی تنگناها میگذرد.
دیروز یه چیزی شبیه پادکست ضبط کردم و بلافاصله بعد از چهارمین باری که خودم گوشش کردم پاکش کردم،چون جراتم برای تحمل خیلی کمو آسیب پذیر شده.
مدتیه دارم با چیزی سرو کله میزنم مثل حملات عصبی ای ک علایمشون همینه ک درموردشون کلی خوندم، عجیب شده همه چیز و این نمیدونم چندمین باریه که اهنگ another love داره توی پلی لیستم میچرخه و مدام پلی میشه...
امشب حالم بد شد خیلی الکی و مسخره، یه لحظه کم آوردم ولی خدارو شکر تونستم با کسی درموردش حرف بزنم و سریع خودمو جمع کنم، میدونم که اینجا نمیای با اینکه صفحه ویرگولمو خیلی وقته داری،ولی فقط خاستم بگم ازت ممنونم که کمکم کردی خودمو جمع کنم امیدوارم نتیجه حرفا و انگیزه ای ک به من بخشیدی به خودت برگرده، اینجا از همه چیز مینویسم مثلا از اخرین جرعه قهوم ک حسابی مونده شده بود و مزه تریاک گرفته بود یا اخرین فروپاشی ای ک خودمو ازش نجات دادم ولی بازم ممکنه هر لحظه مثل یه معتاد لغزش کنم و دوباره...
هدفای قبلیمو کنار گذاشتم و ب فکر هدفهای بزرگتر و جدید ترم همین چن دقیقه پیش که داشتم با یه دوستی صحبت میکردم گفت تموم کارایی ک میکنی و بهشون میگی سرگرمی فقط برای وقت گذروندن یا پرت کردن ذهنت از موضوع های اذیت کننده نیست،اونا باعث تعقیر میشن و از تو ادم بهتری میسازن...حرفش کاملا منطقی بود و حسابی کمکم کرد خودمو ازین منجلاب بکشم بیرون این روزا نمیدونم دقیقا اون چیزی ک منو خوشحال میکنه چیه ولی انقدر تلاش میکنم تا بالاخره بفهمم روال دنیارو...
این سه نقطه ها خسته کنندن ولی نشونه امتدادن، امتداد و ادامه داشتن...
دقیقا مثل این زندگی، کاملا تکراری و خسته کننده اما محکوم به ادامه و اینکه طبیعت تا بازی رو نفهمی تکرار میکنه!
میخام موزیکو قطع کنم و بهم ریختگی های خودمو اتاقمو جمع کنم، بخابم و فردا پر قدرت تر از همیشه ادامه بدم....
(چه بهتر که گذشته را از نو خلق کنم تا قابل تحمل شود و هر آنچه لازم بود بقیه ی سال های عمرم باور کنم، برای خودم بسازم.
-اس جی واتسون⛄☕)