ملیکا
ملیکا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

انتخاب زندگی

در نگاهی وسیع تر ما هیچ وقت انتخاب نکردیم که به این دنیا بیایم و زندگی کنیم. و من دقیقا نمیدونم اینجا باید چیکار کنم.بدنمون درست مثل یک جانور تکامل یافته با محیط سازش داره و انگار به همین جا تعلق داره و به شدت به دنبال تولید مثل و بقاست.ولی ذهنمون از اینجا دوره. ذهنمون سوال هایی داره که اینجا براش پاسخی نیست. حتی در صدای ذهنمون هم تناقض وجود داره.و بدتر از همه اینه که این ذهن خاموش بشو نیست حتی وقتی خوابم با رویاهای زشت اذیتم میکنه. مهم نیست که خودمون چی میخوایم .اصلا میخوایم زندگی کنیم یا نه. زندگی به ما تحمیل شده و هر از گاهی صدامون در میاد که آقا ما نمیخوایم زندگی کنیم. ولی سعی میکنیم بقیه روز ها رو تحمل کنیم و اونطور که جامعه ازمون میخواد رفتار کنیم.بریم دانشگاه سر کلاس ها چرت بزنیم. امتحان رو با تقلب پاس کنیم.بریم سرکار که بتونیم لباس بخریم و غذا بخوریم که بعد لباس و انرژی داشته باشیم که بتونیم بریم سرکار.بین این روزمرگی های زورکی هم عصر ها یک قهوه بخوریم و یک سیگار بکشیم و به این فکر کنیم که چه کسی با چه دلیل قانع کننده ای ما رو گذاشته اینجا؟ من اونقدر شجاع نیستم که به این زندگی پایان بدهم ولی بهش فکر می کنم.

به قول صادق هدایت تنها چیزی که از من دلجویی می کرد امید نیستی پس از مرگ بود .فکر زندگی دوباره مرا می‌ترسانید و خسته می‌کرد." بوف کور

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید