ملیکا اجابتی
ملیکا اجابتی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

دور زدنِ بُعد مکان

دیشب از عصر تا نصف شب با زهرا در تماس تصویری بودیم. حوالی شش عصر تماس گرفت و از آن موقع قطع نکردیم. قرار گذاشتیم تماس را قطع نکنیم. مثل روزهایی که خانه بود، در همین اتاق کنار هم بنشینیم و کارهای‌مان را انجام دهیم. گاهی حرف بزنیم. گاهی چیزی بخوریم. او آن سر دنیا در خانه‌اش باشد و من اینجا در همان اتاق! درست مثل قدیم ولی این بار به کمک ارتباطی از درون قاب!

مهم نیست که فاصله‌ی فیزیکی‌مان چقدر است. مهم نیست که بُعد مکان چقدر عوضی است. اگر او عوضی است ما هم او را دور می‌زنیم. تماسی طولانی می‌گیریم. به اندازه ثانیه‌هایی که از هم دوریم. کنار هم می‌نشینیم. قاب گوشی را تنظیم می‌کنیم که هر لحظه یکدیگر را ببینیم. دیشب که داشتم تایپ می‌کردم تصویر زهرا درست گوشه‌ی چشمم قرار داشت. مثل گذشته...

ما فقط چند ساعتی در روز با هم اختلاف داریم. او ناهار می‌خورد و ما شام می‌خوریم. دوباره برمی‌گردیم. او مقاله می‌خواند و من می‌نویسم. فاطمه آهنگ می‌گذارد مثل همیشه. زهرا هم با ما آهنگ گوش می‌دهد.

این تماس را از همه‌ی ویدئوکال‌های‌مان بیشتر دوست دارم. احساس می‌کنم زهرا درست همین‌جاست. ما در سکوت شب، با پس زمینه‌ی آهنگ فاطمه، با هم مشغول کارهای‌مان می‌شویم. گاه حرف می‌زنیم. گاه می‌خوریم. گاه می‌خندیم. و فکر می‌کنیم هنوز هم در کنار هم هستیم. چه اهمیتی دارد که فرسنگ‌ها فاصله داریم. مهم این است که ما فاصله‌ها را قدم به قدم، با ساعت به ساعت تماس‌مان، کم و کم‌تر می‌کنیم. ما با جام جهان‌نمای‌مان یکدیگر را تماشا می‌کنیم و به سلامتی تکنولوژی می‌نوشیم و تلاش می‌کنیم بُعد مکان را پشت سرمان بگذاریم.

بُعد مکان عوضی است ولی ما حق‌مان را از او می‌گیریم.

و آهنگ دلم برات تنگ می‌شه پخش می‌شود و زهرا بلند بلند آن را می‌خواند...

ملیکا اجابتی

بُعد مکانمهاجرتتماس‌ تصویری
می‌نویسم و می‌خوانم تا در اقیانوس زندگی غرق نشوم. سایت: melikaejabati.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید