هشدار! این تجربه، دوره باشگاه محتوا را تا حد زیادی اسپویل میکند پس اگر مایل به غافلگیری هستید، از خواندن آن پرهیز کنید.
وقتی اولینبار با تیتر «تنها باشگاه غیرورزشی در ایران» مواجه شدم، به نظرم خیلی خلاقانه و جالب اومد؛ اما این فقط در حد یک تیتر ساده نبود. این موضوع رو از همون روز اولی که قرار شد یک متن 500 کلمهای بنویسم و بفرستم، فهمیدم. ما در باشگاه محتوا به معنای واقعی کلمه هر هفته با یکی از دمبلهای محتوایی تمرین کردیم. این در حالی بود که فرصت زیادی هم برای تجدید قوا نداشتیم و باید بهسرعت بعد از پایان هر تمرین، به سراغ دمبل بعدی میرفتیم.
اگر بخوام باشگاه محتوا رو در یک کلمه توصیف کنم، اون کلمه تجربهکردنه. این دوره مثل دموی یک فیلم، در 6 هفته، ما را با حوزههای مختلف محتوا آشنا کرد ولی با این تفاوت که هر هفته، این فرصت رو داشتیم که نقشهای مختلف رو بازی کنیم تا در نهایت بتونیم تصمیم بگیریم در کدام حوزه عمیقتر بشیم.
ما در باشگاه یک هفته، در نقش استراتژیست محتوا بودیم. با مشتری سفر کردیم تا بررسی کنیم که موقع مواجهشدن با هر کسبوکار چه مسیرهایی رو طی میکنه و با چه چیزهایی مواجه میشه. ماتریس محتوایی یک کسبوکار یا همان SWOT رو پیدا کردیم و باید مطمئن میشدیم که این ویژگیها حتما از جنس محتوا باشن.
هفته بعدی، پادکستر بودیم. بماند که در حین ضبط پادکست از زمینوزمان صدا در میومد و در نهایت باید صدای ضبطشده رو ادیت میکردیم و بالای 100 بار صدای خودمون رو میشنیدیم تا یک پادکست خوب و بدون نویز از آب در بیاد. اما بعد از شنیدن نتیجه پادکست، حسابی کیف کردیم و خستگی از تنمون در اومد.
هفته بعدش، نقش یک کپیرایتر و گرافیست رو بازی کردیم و باید یک مطلب رو به جذابترین حالت ممکن با رعایت مدل آیدا مینوشتیم و عکس ابتدای این مقاله هم حاصل بازیکردن در این نقشه.
یک هفته، نویسنده تیم محتوا شده بودیم و این هفته آزادترین بودیم؛ چون ذهنمون میتونست به دورترین نقطه جهان پر بکشه و درباره موضوعی که خودمون انتخابش کرده بودیم، خیالپردازی کنه.
و اما رسیدیم به جنجالی ترین نقش و آن چیزی نبود جز ویراستار! این نقش یکتنه رتبههای زیادی رو جابهجا کرد.
در این مسیر، ما بازاریابی محتوایی در پلتفرمها، کارکردن با لینکدین، نوشتن کپشن و ساخت پست برای اینستاگرام رو هم تجربه کردیم.
حالا که دوره به پایان رسیده، جدای از علاقهام به نوشتن که همیشه برام جذاب بوده و حوزه کاریمه. بعد از چشیدن طعم تمام نقشهای محتوایی، ساخت پادکست، پیداکردن استراتژی محتوا و کپیرایتینگ هم به لیست علاقهمندیهام اضافه شد.
در این دوره علاوه بر بازیکردن نقشها، مدیریت زمان هم برای من یک چالش بزرگ بود. باید کمالگرایی رو کنار میذاشتم و تکلیفها یا بهاصطلاح مشق عشقها رو تا قبل ساعت 12 دوشنبهشب ارسال میکردم. همین ددلاین بهم یاد داد که اگر پروژه رو عالی و بینقص هم انجام بدی ولی نتونی به زمان تعیینشده برسونی دیگه هیچ فایدهای نداره.
باشگاه محتوا، یک شبیهساز عالی از بازار کاره و نشون میده که این فضا در عین جذابیت، قوانین سفت و سختی هم داره که برای موفقیت باید ازشون پیروی کرد و دائما در حال یادگیری و حرکت بود.
من اول مسیر حس کودکی رو داشتم که وارد شهربازی شده و چشماش از هیجان برق میزنه ولی هر هفته بعد از دیدن مشق عشقها، هیجان جای خودش رو به ترس میداد. بااینحال، تصمیم گرفتم که تموم وسایل بازی رو امتحان کنم و هر دوشنبه، بعد از پایان یکی از تمرینها، باوجود خستگی، غرق هیجان و شادی بودم.
ما، یاران فصل چهاردهم، در باشگاه محتوا مثل یک ورزشکار، دمبل زدیم؛ مثل یک بازیگر، نقش بازی کردیم و مثل یک کودک، شهربازی رفتیم. حالا دوره داره تموم میشه و قراره افراد جدیدی بیان و جای ما رو بگیرن.
از مامان و بابای باشگاه محتوا، آقای داریان و هلیا جان، که انقدر برای باشگاه زحمت کشیدن، منتور خودم، مریم جدیری عزیز، که باحوصله همیشه به سوالاتم جواب میداد و تکتک اعضای تیم باشگاه محتوا ممنونم و امیدوارم این مسیر چه برای تیم باشگاه و چه برای تکتک شرکتکنندهها پر از نور و موفقیت باشه.
در آخر، میخوام یک جمعبندی کنم برای کسایی که دارن این تجربه رو میخونن تا متوجه بشن که این دوره بهشون کمک میکنه یا نه.
از نظر من این دوره برای سه دسته از افراد مناسبه: (لطفا به «از نظر من» توجه زیادی کنین؛ چون قطعیتی وجود نداره.)
دسته اول؛ افرادی که از این مسیر محتوا هیچ اطلاعی ندارن و نمیدونن که اصلا تولید محتوا رو دوست دارن یا نه. (این گروه به صفرکیلومترها معروفن.)
دسته دوم؛ افرادی که تکلیف مشخصتری با محتوا دارن و قصدشون فعالیت در حوزه تولید محتواست؛ اما نمیدونن از کدوم شاخه شروع کنن و سردرگمن.
دسته سوم؛ افرادی که علاقه و حوزه مشخصی دارن، صرفا میخوان اطلاعاتشون رو بهروز کنن و با افراد کاربلدی در این حوزه تبادل اطلاعات داشته باشن.