اولین بار که میرفتم ببینمش دستم توی دست مصطفی بود، نه و نیم صبح بود، او را قبلا دیده بود، پلهها را که رفتم پایین دستم را فشار داد که سرت را بیاور بالا، سر بلند کردم و دیدمش و شیرینترین الله اکبر عمرم از بین لبهایم پرکشید رفت نشست روی لبه پشت بامش...
زانوهایم تا شد به سجده، بماند که توی سجده چه خواستم و چه گفتم ...
به خیال خودم سه دقیقه گذشته بود که مصطفی گفت بسه بلند شو توی راهی، بلند شدم یازده و نیم بود و من نفهمیده بودم...
روزهای مکه را می رفتم و فقط نگاه می کردم این خال سیاه عربی را ... و از دیشب که این عکس را دیده ام ترسیدهام ... همه آن بوها صداها ... چریس چریس پرواز ابابیلها بعد ازنماز صبح دور همین مکعب سیاه کوچولو همه ریخته توی سرم ... ترسیدهام انگار مژههای دور چشمی ریخته باشند دورش خلوت است.
خلوت نیست خلاء است انگار...
شاکی آمد گفت: بندههایت اذیتم میکنند سربه صلاح نمیشوند، عذابشان کن، فرمان آمد: هزار کوزه بساز... ساخت و خشک که شدند، فرمان تکمیلی آمد همه کوزهها را بشکن... گفت: دلم نمیآید زحمتشان را کشیدهام ، گفت تو کوزههای بیجان را نتوانستی معدوم کنی و من بندههایم را که جان دارند و میخندند ومیگریند و عاشق میشوند را عذاب کنم؟
بزرگیات همین بس که نمرود هم حسابمان نکردی که قاتلمان پشهای باشد. ویروسی بسمان بود!
ما مگر غیر از #تسلیم و رضا چارهای هم داریم...
این شبها بوی الکل دستهایمان وقت قنوت فرشتههایت را اذیت نمیکند؟
کیف آخر نمازمان همان دستی بود که به صورت میکشیدیم و حالا نباید بکشیم...
عشق است؛
ما را چه به این غلطها که از تو بپرسیم چرا؟
خودمان یکجایی یک دستهگلی آب دادهایم چوبش را هم داریم میخوریم،خانه را خلوت کردهای نکند مهمان ویآی پی داری؟ نکند خبری باشد؟
بنده را چه به این پرسشها؟
رعیت گیوه سوخته را چه به این پرسشها؟
ما نه نمرودیم که خلیل در آتش انداخته باشیم، نه شریعه بر عزیزکردهات بستیم، خاکمان به سر که گناهمان هم در حد عفو تو نیست، آدم که یک برگ چک حرام نمیکند برای بیست هزارتومن...
راحتت کنم ما سرمان توی گوشیست و وقتهایی هم که نیست غم نان و معاش نمیگذارد برویم تو را بخوانیم و بفهمیم...
ما کتاب تورا کم خواندهایم... از یک جاهایی امتحان بگیر که قبلا درس دادهای...
دل ما را هم قرنطینه کن... چهارتا قلچماق بفرست ضدعفونیاش کنند!!
بعد بنشینینیم توی یک حسینیهای معطرش کنیم و دیگر هیچکس را راه ندهیم اصلا کلیدش دست خودت، اتفاقا خوب کاری کردی. فقط یک چیزی:
لطفا به محرّم آینده برسیم ...
دلنوشته ای اینستاگرامی از عسکری ترین حامد دنیا که این روزها خودش درگیر مبارزه با کروناست?