جلسه خواستگاری مثل یک مسابقه مشتزنی است؛ سه راند دارد و رقیب شما هم پدرزنتان است! در راند اول معمولا پدرزنها میپرسند: «آقازاده چکاره هستن؟» اینجاست که شما باید هوک اول را بزنید، یعنی تا میتوانید در مورد شغلتان اغراق کنید. مثلا اگر شاگرد نانوا هستید بگویید: من در کارخانه تولید نان، مسئول کنترل کیفیت و فروش آن هستم!
حالا که پدرزنتان در راند اول حسابی گیج شده، میخواهد دوباره حمله کند اما اینبار با مشتی خاردار، پس میگوید: «پول، خونه، ماشین؟» نقطه حیاتی مشتزنی دقیقا همینجاست! الآن نوبت شماست که با یک آپارکاد او را زمینگیر کنید.
در جوابش بگویید: «پول که تا شما و بابام هستین علف خرسه! درمورد ماشینم تا اسنپوتاکسی هست راننده شخصی دارم! خونه هم که یه کانکس 100متری، 2 خواب با ویو رو به هر جا که عروس خانم بخواد تهیه میکنم. اگرم دخترتون تو کانکس خوابش نبرد شما که نمردید، شب به شب میاد پیش شما میخوابه!»
پدرزنتان که در راند قبل زمینگیر شده با حمایتهای خواهرزن و مادرزن آیندهتان خیز برمیدارد و آمادهی راند آخر میشود. در این راند پدرزنتان فقط میخواهد هوک بزند؛ پس بحث مهریه را وسط میکشد و گزینههای زیر میز، از وزن خودش گرفته تا سال تولد اوساگونا(بازیکن پاریسنژرمن)، را روی میز میگذارد!
حالا شما باید تا میتوانید جاخالی بدهید تا بالاخره در یک عدد مشخص به توافق برسید. وقتی به توافق رسیدید یعنی اینکه پدرزنتان را گوشه رینگ به دام انداختید، اما مغرور نشوید چون هنوز نمیدانید مهریه عندالمطالبه است یا عندالاستطاعه؟! پس نفس عمیقی بکشید و با برداشتن یک موز، هوک آخر را چنان محکم بزنید که این قضیه را کلا فراموش کنند.