مرآت ساعی
مرآت ساعی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

چی شد که دروغ گفتن؟!

به عنوان یک باستان‌شناس وقتی همکارم از من طلایابم را می‌خواست و من به او به دروغ گفتم که: «طلایابمو پدرزنم برده روستای پدریش تا سکه پیدا کنه!» حسابی به فکر فرو رفتم. اشتباه نکنید، نه از این بابت که عذاب وجدان گرفته باشم. چون این همکارم چند باری از من طلایابم را قرض گرفته بود و موقعی که به من پسش داد تکه‌ای حلب تحویل گرفتم!



راستش را بخواهید بعد از غرق شدن در بحر مکاشفت و شمردن تعداد دقیق کاشی‌های دستشویی به این نتیجه رسیدم که باید رسالت باستان‌شناسی‌ام را به جا بی‌آورم و تحقیق کنم که انسان‌های اولیه چگونه «دروغ گفتن» را ابداع کردند. حالا هم می‌خواهم یافته‌هایم را با شما به اشتراک بگذارم. همانطور که نمی‌دانید مردهای اولیه کار و زندگی درست و حسابی که نداشتند، صبح به صبح برگ موهایشان را به تن می‌کردند و به شکار می‌رفتند تا لقمه‌ای نان حلال از بوفالوها و گرازهای پشت کوه به دست بی‌آورند.



آخر شب هم وقتی خسته به غار خود برمی‌گشتند همسران اولیه دیزاین خانه و غارانه خود را با معاوضه پوست، گوشت و پشم بوفالو با سنگ‌فرش، سنگ‌تابلو و چخماخ تزئینی جوری تغییر داده بودند که آن‌ها فکر می‌کردند حتما شهاب سنگی چیزی خورده وسط غارشان! طبق مطالعاتی که داشتم به این فرضیه رسیدم که احتمالا یک مرد اولیه بالاخره از این وضعیت خسته شده و بقیه مردان اولیه را دور خود جمع کرده و گفته: «داداشینگا! تا کی باید این وضعو تحمل کردنینگا؟! یکمم به فکر عشق و حالینگای خودمون باشینگا».



نتیجه اینکه مردان اولیه تصمیم گرفتند به بهانه‌ی شکار رفتن به همسران‌شان دروغ بگویند. در واقع آن‌ها به پشت کوه می‌رفتند اما شکار نمی‌کردند و به عشق و حال می‌پرداختند. وقتی هم که به خانه برمی-گشتند به همسران خود می‌گفتند: «همسرینگا، بوفالو گیرم نیومدینگا!» و در دل‌شان به برگ‌های همسران‌شان می‌خندیدند. اما مردان اولیه آن زمان نمی‌دانستند که نمی‌شود یک دروغ را بارها تکرار کرد و با اصطلاح «تابلو شدن» هم آشنا نبودند. طبق همین فرضیه به تدریج زنان اولیه به شوهران‌شان شک می‌کنند و می‌توان حدس زد که این‌بار یک زن اولیه بقیه زن‌ها را دور خود جمع کرده و گفته: «خواهرینگا! آیا از خرید نکردن رنجیدینگا؟! تا کی باید این وضعو تحمل کردینگا؟این شوهرای ما مشکوکینگا!» این شد که زنان اولیه هم تصمیم گرفتند تا دنبال مردان اولیه راه بی‌افتند تا ببینند پشت کوه‌ها واقعا چه اتفاقی می‌افتد. و به این صورت زن‌های اولیه هم با مفهوم «دروغ گفتن» آشنا می‌شوند!



طنزنویسندگیطنز نویسیانسان اولیهدروغ
شوخی میکنم، جدی نگیر :))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید