این داستان: حضور من در باشگاه محتوا
همهی ما به نوعی همیشه با محتوا درگیریم و منم از این قاعده مستثنی نبودم.
شروع نوشتن من برمیگرده به زمانی که دبستانی بودم. یادمه چندبار با خط تحریری برای خودم و همکلاسیهام نامههای عاشقونه مینوشتم و تو کیف کوچولوی صورتیم حملشون میکردم.
بعدترها، حدود پونزده سالگیم، تو سرای محله شهرکمون کار میکردم و اونجا بر حسب پیشامدهای زندگی، با کانون ادبی آشنا شدم.
با دیدن دستنوشتههای طنز آقای شهجردی، شاهنامهخوانی خانم هندیپور و علاقه شدید آقای ستوده به سهراب سپهری بود که جرقهای در من خورده شد.
خوبتر که نگاه میکنم، پنج سال بعدیش تا الان که بیست سالمه، به نوعی با کلمات درگیر بودم؛ اما باشگاه محتوا اولین قدم جدی من برای یادگیری تو حوزهی محتوا بود.
من به نشونهها خیلی اعتقاد دارم و پیدا کردن باشگاه محتوا هم برام با نشونههای زیادی همراه شد.
یادمه وقتی میخواستم متن آزمون ورودی رو بنویسم، هیچ تصوری از بقیه نوشتهها نداشتم و راستش به نتیجه هم فکر نمیکردم…
نتیجهها اومد و من هفتم شدم، اما انتظاری که داشتم درست بود.
تمام بچههای باشگاه کاربلد، کنجکاو و خفن بودن، مربیهامون هم همینطور؛ منابع زیاد بود و آقای داریان سختگیری زیادی برامون به خرج میداد.
اوایل فکر میکردم حتی تکلیف پرسونا هم نمیتونم تحویل بدم، اما بعدترها رسیدیم به مقالهنویسی، سئو، سوات، ساستک و حتی ساخت پادکست.
یکی از قشنگترین قسمتای این دوره زمانی بود که فهمیدیم پروژه پایانیمون نوشتن یه ایبوکه.
این شد که سر موضوع پروژه، موهای سر مریم جون رو سفید کردیم اما بالاخره موضوع «راهنمای شروع مسیر کوهنوردی» تصویب شد.
یادگیری مسیر تولید محتوای متنی از صفر تا صد سفر خیلی پرچالشی بود، اما مقصدای زیبایی داشت.
از پیدا کردن دوستایی مثل فاطمه، حسنا، منیره، فریماه و سجاد تا وبینار علی کاشی و خانم مجتهد که با تمام قلبشون ما رو راهنمایی کردن و پایان این ماراتن بود.
در حال حاضر ذهنم برای پذیرش احتمالات و امکانات بازه و با تمام وجودم حس میکنم که دوست دارم درگیر حوزه تولید محتوا بشم.
و خوشحالم،
خوشحالم بابت شبکهسازی دوستداشتنی باشگاه محتوا،
بابت تجربهی شیرینترین اولینها تو حوزهی کاری،
و بابت تکتک درسایی که تو این مسیر گرفتم.