لیلا جان سلام
نمیدانم نامه قبلیام به دستت رسیده یا نه
هنوز هم امید دارم که یک روزی نامههای من رو جواب بدی...
میخواهم از دیروز برایت بگویم
هوا اونقدر سرده که توی خونه هم دستکش دستم کردم، قلم از دستم سُر میخوره موقع نوشتن
ببخش که بد خط مینویسم
خب کجا بودیم؟ آهان دیروز...
دیروز دَمِ غروب بود که بارش برف شدت گرفته بود، من هم رفتم بیرون کمی قدم بزنم
دختر بچهای تمام مسیر رو دنبالم میومد
خاله یه کبریت بخر... ارزونه خاله... نمیخری؟
طفلی دستاش یخ زده بود توی سرما
یه دستش کبریت بود، یه دستش شمع
گفتم شمعها هم فروشیه؟
گفت نه خاله، با اونا دستمو گرم میکنم ولی اگه پولشو بدی مال تو
دستم رو جیبم کردم، کیف پولم رو درآوردم و همه کبریتهاش رو خریدم
گفت پولش زیاده، بیا شمعها رو هم بگیر
یکی از کبریتها رو دادم دستش گفتم نه باشه برای خودت
این دستکشم مال تو...
از ذوق چشماش برق میزد... کلی خندید و با خوشحالی رفت
خودت چطوری لیلا؟ از حال و روزت برایم بگو...
نامهای از فیروزه
معجزه نوشتن
منتظر نامههای زیبا و خلاقانه شما در نامه نگار هستیم.