اپلیکیشن نامه‌نگار
اپلیکیشن نامه‌نگار
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

نامه چارلی چاپلین به دخترش

دخترم جرالدين

از تو دورم ولی يک لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نمي‌شود. تو کجايی؟ در پاريس روی صحنه تئاتر پرشکوه شانزه ليزه؟ اين را مي‌دانم و چنان است که گويي در اين سکوت شبانگاهی آهنگ قدمهايت را مي‌شنوم. شنيده‌ام نقش تو در اين نمايش پرشکوه، نقش آن دختر زيبای حاکمی است که اسير خان تاتار شده است.
جرالدين، در نقش ستاره باش و بدرخش، اما اگر فرياد تحسين‌آميز تماشاگران و عطر مستی‌آور گلهايی که برايت فرستاده‌اند به تو فرصت هوشياری داد، بنشين و نامه‌ام را بخوان. من پدر تو هستم. امروز نوبت توست که صدای کف زدن‌های تماشاگران گاهی تو را به آسمان‌ها ببرد. به آسمان‌ها برو ولی گاهی هم به روی زمين بيا و زندگی مردم را تماشا کن، زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پاهايشان از بينوايی می‌لرزد و هنرنمايی می‌کنند. من خود يکی از ايشان بوده‌ام. جرالدين دخترم، تو مرا درست نمی‌شناسی در آن شب‌های بس دور با تو قصه‌ها بسيار گفتم اما غصه‌های خود را هرگز نگفتم آن هم داستانی شنيدنی است.

داستان آن دلقک گرسنه که در پست‌ترين صحنه‌های لندن آواز می‌خواند و صدقه می‌گيرد، داستان من است. من طعم گرسنگی را چشيده‌ام. من درد نابسامانی را کشيده‌ام و از اين‌ها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره‌گرد را که اقيانوسی از غرور در دلش موج می‌زند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمی‌کند. با اين همه زنده‌ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند حرفی نبايد زد. به دنبال نام تو نام من است :"چاپلين"
جرالدين دخترم، دنيايی که تو در آن زندگی می‌کنی دنيای هنرپيشگی و موسيقی است. نيمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر شانزه ليزه بيرون می‌آيی آن ستايشگران ثروتمند را فراموش کن. حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می‌رساند بپرس. حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خريد لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جيبش بگذار. به نماينده خود در پاريس دستور داده‌ام فقط وجه اين نوع خرج‌های تو را بی چون و چرا بپردازد. اما برای خرج‌های ديگر بايد صورت حساب آن را بفرستی.
دخترم جرالدين گاه‌ و بی‌گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن. زنان بيوه، کودکان يتيم را بشناس و دست کم روزی يک بار بگو: من هم از آنان هستم. تو واقعا يکی از آنان هستی و نه بيشتر. هنر قبل از اينکه دو بال به انسان بدهد اغلب دو پای او را مي‌شکند. وقتی به مرحله‌ای رسيدی که خود را برتر تماشاگران خويش بدانی, همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاريس برسان. من آنجا را خوب می‌شناسم. آنجا بازيگران همانند خويش را خواهی ديد که از قرن‌ها پیش زيباتر از تو، چالاکتر از تو و مغرورتر از تو هنرنمايی مي‌کنند، اما در آنجا از نور خيره‌کننده تئاتر شانزه‌ليزه خبری نيست.
دخترم جرالدين، چکی سفيد امضا برايت فرستاده‌ام که هر چه دلت می‌خواهد بگيری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو: سومين فرانک از آن من نيست. اين مال يک مرد فقير و گمنام است که امشب به يک فرانک احتياج دارد. جست و جو لازم نيست. اين نيازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی يافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف می‌زنم برای آن است که از نيروی فريب و افسون پول، اين فرزند بی‌جان شيطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سيرک زيسته و هميشه و هر لحظه برای بند بازان روی ريسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده‌ام. اما دخترم اين حقيقت را بگويم که مردم بر روی زمين استوار و گسترده بيشتر از بند بازان ريسمان نا استوار سقوط می‌کنند.
دخترم جرالدين، پدرت با تو حرف می‌زند. شايد شبی درخشش گرانبهاترين الماس اين جهان تو را فريب بدهد و آن شب است که این الماس، آن ريسمان نا‌استوار زير پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زيبای يک اشراف‌زاده بی بند و بار تو را بفريبد آن روز است که بند بازی ناشی خواهی بود. هميشه بند بازان ناشی سقوط می‌کنند. از اين رو دل به زر و زيور نبند. بزرگترين الماس اين جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی، با او يک دل باش و به راستی او را دوست بدار. یعنی اين را وظيفه خود در قبال اين موضوع بدان. به مادرت گفته‌ام که در اين خصوص برای تو نامه‌ای بنويسد. او از من بهتر معنی عشق را می‌داند. او برای تعريف "عشق" که معنی آن" يکدلی" است شايسته‌تر از من است. دخترم هيچکس و هيچ چيز ديگر در اين جهان نمی‌توان يافت که شايسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را برای آن عريان کند. برهنگی بيماری عصر ما است. به گمان من تن تو بايد مال کسی باشد که روحش را برای تو عريان کرده است. حرف بسيار برای تو دارم ولی به وقت ديگر می گذارم و با اين آخرين پيام نامه را پايان می‌بخشم. انسان باش، پاک‌دل و يکدل، زيرا گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل‌تر از پست و بی‌عاطفه بودن است.

پدر تو، چارلی چاپلين

شما چه حرف‌هایی برای فرزندان خود و فرزندان سرزمین خود دارید؟

برای ما در نامه‌نگار بنویسید تا صدای شما باشیم.

کافه‌بازارمعجزه نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید