مِشیا
مِشیا
خواندن ۱ دقیقه·۱۴ روز پیش

سپردمت به زمان !

دردی که انسان را به سکوت وا میدارد
بسیار سنگین تر از دردیست که انسان را به فریاد وا میدارد...!
و انسانها فقط به فریاد هم میرسند،
نه به سکوت هم!
"فروغ فرخزاد"

همیشه فکر میکردم باید صبر کنم تا کسی بیاید و به سکوتم برسد! اما کدام رسیدنی؟ مگر می‌شود به سکوت رسید؟

چه کمکی می‌شود کرد به کسی که سکوت کرده؟

از من پرسید و من سکوت کرده بودم... به راستی که مگر میشود کاری هم کرد به کسی که سکوت کرده؟...

اگر میدانستم که ساکت نبودم ...

دستش را بوسیدم به احترام اینکه آمده بود به سکوت من برسد. در دل گفتم که هیچ... سپردمشان به زمان!

زمان!

زمان هر سنگی را یک روزی تبدیل به خاک می‌کند، هر بهرامی را به گور می‌فرستد، هر فرعونی را مومیایی می‌کند، هر دیواری را خراب می‌کند، هر شهری را ویران می‌کند، هر مردی را بیمار می‌کند و هر مشکلی را حل میکند!

مگر جنگ جهانی تمام نشد؟‌ مگر مغول ها آرام نشدند؟‌ مگر قحطی و سل و طاعون و هاری تمام نشدند؟‌

هیچ مشکلی تا ابد زنده نمی‌ماند و این هم می‌گذرد ...

من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی - برای من
ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم


جنگ جهانی
خیابان جیغ، کوچه ابرهای گمشده، پلاک ۵، زنگ هنر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید