حال حواس
نویسنده : علی اکبر امیدی
احساسات ما تحت تاثیر احوالات ما نیستند . احوال نتیجه درگیری مواد انسانی با مواد خارج از انسان است . مثلا « ذهن مواد انسانی ست» و« صحنه ای طبیعی از یک منظره مواد خارج از انسان است » که نتیجه این رویارویی بخشی از احوال آن لحظه را تولید میکند . اما تحلیل آن فضا ، تحلیل احوالی آن فضا را احساس به عهده دارد . عمر احوال تا جایی ست که اتفاق رخ می دهد بعد از آن حال حواس یا موضع احساسی ماست که تحقیقات خودش را از محتویات اتفاق آغاز می کند . به عنوان مثال : شما سبزه هایی مزین به گل های زیبا میبینید چشم میبیند ، بینی بو می کشد ، ذهن آنچه دریافت میکند را ذخیره میکند اما احساس که انجمنی فراتر از محسوسات عصبی ست داده ها را با پردازش گر خود بررسی میکند . احساس یک جایی کارفرمای ذهن است . در واقع احساس به خاطر ذات معصومانه خویش به تحلیلات ذهنی که میپندارد موافق با منافع روحی و عاطفی انسان نباشد توجه نمی کند در حالی که ذهن موافق با مواضع و مسائل مادی انسان حرکت میکند.
به نظر من ، یک تحلیلگر عقلی در احساس تعبیه شده است که مسائل را هم راستا با تصمیمات خود پیش می برد ، گاهی ما فکر میکنیم در جایی عقل بدنی نتیجه منطقی تر از احساس گرفته است ، مثلا انسان به یک انسان دیگر علاقه مند شده است که عقل شاید پیشامد های این رابطه را هم به درستی پیش بینی کند اما ، همین عقل توان فهم این حقیقت را ندارد که برخی تعلقات حقیقی هستند که با همین پیشامدها کامل می شوند و این موضع تحت دامنه فهم احساس است که مستقیما از مدار عشق دستور میگیرد .