تقریبا 4 ماه از آخرین ماه های سال میلادی 2017 مانده بود که یکی از دوستانم در مورد بیت کوین به من اطلاع داد. البته اون موقع می دونستم که بیت کوین چی هست و برای چه مواردی استفاده می شود اما اینکه چطور می شه اون رو معامله کرد و از آن سود کسب کرد، خیر! خلاصه ما هم به این داستان علاقه پیدا کردیم و هر چه بیشتر در مورد سیستم پیچیده بلاک چین تحقیق می کردم، بیشتر هپنوتیزم می شدم.
بیت کوین در آن زمان سقف 1000 دلاری خودش را زده بود و روز به روز بیشتر می شد چیزی نگذشت که در طول دو هفته 3.5 برابر شد و به 3500 دلار رسید. من هم ترسیدم و تصمیم گرفتم که به اندازه ای که در توانم بود در بیت کوین سرمایه گذاری کنم. حدود 9 میلیون 700 هزار تومان بیت کوین خریدم. اون زمان دلار 4 تومان بود.
آن زمان از یکی شنیده بودم که صرافی بیترکس (Bittrex) معتبر و خوب هست. اصلا هیچ ایده ای نداشتم که چیکار می کنم و فقط در طول موج های فراز و نشیب آلت کوین ها خودم را در کف تصور می کردم و با رویا پردازی خود را در سقف قرار می دادم و از سود های تخیلی کیف می کردم. پس با ساخت یک اکانت بیترکس و وارد کردن بیت کوین در آن شروع به ترید و مقداری آلت کوین خریداری کردم و خدایی هم توی چند ترید اول خوب سود کردم اما ربطی به سواد من نداشت چون بازار در آن زمان عموما صعودی بود و هر چیزی خریداری می شد به سود های خوبی می رسیدی.
یک روز صبح با شوق بیدار شدم و دوان دوان به سمت لپ تاپم دویدم تا ببینم کوینی که شب قبل خریدم چقدر رشد کرده. اما با تصویری روبرو شدم که بسیار شوک آور بود. اکانت من رو قفل کردند بدون هیچ دلیلی! در گروه های تلگرامی متوجه شدم که بسیاری مشکل من رو داشتن. یه مدتی فقط کارم شده بود تیکت ارسال کردن برای صرافی اما هیچ تاثیری نداشت. به جایی رسید که دیگه قید پولم رو زدم.
در این بین بود که دسامبر 2017 رسید و بیت کوین به 20000 دلار رسید. باور نمی کنید فقط می تونستم وارد اکانت بشم و با حسرت به موجودی پولی که 7 برابر شده بود نگاه کنم و آه حسرت بکشم. 70 میلیون پول داشتم اما نمی تونستم اون رو بیرون بکشم و دستم هم به هیچ جایی بند نبود. آنجا بود که گفتم باید کاری کنم.
با دو تا از دوستان و به کمک خانواده مقداری سرمایه جمع کردیم، در آن موقع که دلار کمتر از 4300 بود به اندازه 80 میلیون تومان شد. تقریبا 3 ماه از بیت کوین 20000 دلاری گذشته بود و منم که حسابی توی این بازار سود کرده بودم گفتم بازم می تونم. یک سبد از آلت کوین ها جمع کردم و کنار گذاشتم تا بعدا حسابی سود کنم. اما این اتفاق نیوفتاد! درست یک سال بعد در انتهای سال 2018 نا امید از همه چیز نگاه به موجودی انداختم و دیدم که تنها 7 میلیون تومان از آن باقی مانده است. بسیار از آلت کوین ها ریزشی تا 90 درصد را تجربه کردن که من هم از اون مصون نبودم. کوه آرزو هام ریخت ...!
مجدد گفتم اینطور فایده نداره و باید به جای اینکه استراتژی سرمایه گذاری بلند مدت رو داشته باشم بهتره که ترید کردن رو یاد بگیرم و با سود های کمتر از بازار خارج بشم. پس شروع کردم به فالوو کردن یک سری از کانال های تلگرامی که سیگنال های خرید و فروش می دادند. از روی آن ها تصمیم می گرفتم که چه ارزی رو بخرم و در کجا بفروشم. در بعضی از ترید ها سود می کردم و در بعضی ها ضرر! با گذشت زمان دیدم که میزان ضرری که می کنم بیش از سود هست و اونجا بود که فهمیدم یه چیزی این وسط کم هست!
برخی از سیگنال ها با اینکه درست بنظر می رسید اما در چارت رفتار عجیبی از خود بجای می گذاشت و به اصطلاح در تله می انداخت. به محض اینکه ارز سقوط می کرد درست بعد از آن، یک رشد زیاد تری تجربه می کرد.
اینجا بود که به خودم اومدم و گفتم باید خودم راه و چاه معامله رو یاد بگیرم و از اونجا بود که کم کم وارد بحث تحلیل تکنیکال شدم. الگو های نموداری حمایتی و مقاومتی رو یاد گرفتم. زمان های زیادی رو پشت چارت گذروندم و با دقت به تمام کندل ها نگاه می کردم که شاید الگویی رو توی اون ببینم. واقعا هم در برخی ها دیده می شد اما با یک فراز و نشیب قیمت بیت کوین، کل بازار آلت کوین ها وارد یک تلاطم می شد و من با مجدد با ضرر بیرون می اومدم. غلبه به خود خیلی سخت هست حتی جمله ای هست که می گه:
" معامله گر در واقع منعکس کننده مهارت خود در معامله نیست بلکه منعکس کننده خودش است. "
در برهه های زمانی بود که واقعا از لحاظ روانی داغون شدم. نمونه اون زمانی که بیت کوین پس از شکست حمایت 6000 دلاری خودش به 3150 رسید و همه رو به شدت مغلوب خودش کرد. اون زمان وضعیت مناسبی نداشتم و تقریبا روزگارم شده بود پر از استرس، حتی به همین دلیل کارم به بیمارستان کشیده شد.
همه چیز سیاه و تاریک بود ناگهان در این هنگام، همان دوستانیه که پول هایشان را بهم سپرده بودند و به فنا دادم، 35 میلیون تومان دیگر دادن و مجدد به من امید دادند که یکبار دیگر شروع کنم در همین بین 65 میلیون از پس انداز خودم هم برداشتم و وارد کردم این تمام چیزی بود که داشتم! این بار با خودم فکر کردم که می تونم با ورودی جدید، پول های از دست رفته را جبران کنم و هم برای دوستم سود آوری کنم. با پول اندکی که از قبل در حد 100 دلار مانده بود و مقدار سرمایه جدید، مجدد شروع کردم اما این بار از تجربیات قبلی خودم بیشتر استفاده کردم و بیشتر به یادگیری پرداختم تا ترید کردن! و اینجا بود که فهمیدم:
یک معامله گر را نه به تعداد معاملات و نه به مدت زمانی که در بازار حضور داشته می سنجند! بلکه به میزان یادگیری اون در بازار سنجیده می شه.
کم کم فهمیدم که اصلا بازار چی هست؟! و جنبه روانی، یادگیری و تمام تجربه همه با هم جواب می ده! اما یک چیز دیگری بود که نداشتم و می دیدم که ترید های با تجربه همیشه از اون صحبت می کنند. "مدیریت سرمایه" یا Risk to Reward. با ادغام کردن مدیریت سرمایه و تشکیل یه استراتژی ترید یک شروع اصولی کردم که همیشه به اون پایبند باشم. اینبار به جای اینکه مجدد با پول وارد بشم سعی کردم در ابتدا یک Back-Test انجام بدم تا حساب کار دستم بیاد. این بار به خودم قول دادم همیشه به استراتژی خودم پایبند باشم و دچار حملات عصبی FOMO یا FUD یا پنیک عصبی نشم. خیلی روی خودم و روحم کار کردم. یقین داشتم اینبار می تونم موفق بشم. شروع کردم به ترید و برای خودم یه کانال تحلیل زدم تا بتونم تحلیل هام رو آرشیو کنم که بعدا اون ها رو بررسی کنم. برخی از تحلیل هام حسابی ترکوندند و برخی هم با استاپ لاس بیرون اومدن. میشه گفت تقریبا اولین باری توی تاریخ به جایی رسیده بودم که مثله قبل با شیب تند پول هامو از دست نمی دادم.
سال 2019 شد و یکسال از اوج رشد دلار، مسکن، بورس، طلا و خودرو در ایران می گذشت ولی من همچنان در بازار کریپتو بودم. گویا روی این بازار غیرت فراوانی داشتم. هر روز شاهد این بودم که چطور سهام های بازار بورس یکی پس از دیگری به اوج می رسیدند و سود های 300 درصد می دادند، اما من بی خیال بودم. تا اون موقع بیشتر روی آلت کوین ها ترید می کردم تا اینکه با بیتمکس Bitmex آشنا شدم و استفاده از حساب مارجین و لورج ها رو یاد گرفتم. انگار دری جدید به روم باز شد. فهمیدم که توی بازار فارکس هم استفاده از حساب مارجین مجاز هست پس به بازار فارکس هم روی آوردم و پس از آن گفتم بزار در بورس ایران هم فعال باشم. اینطور شد که پول هام رو به 4 قسمت تبدیل و به صرافی بایننس، بیتمکس، کارگزاری مفید و کارگزاری فارکس تایم بردم. یادم به جمله یکی از دوستان معامله گرم افتاد که می گفت:
اون کسی که تخم مرغ هایش را در یک سبد قرار نمیده، موفق تره!
درست من حس کردم که وقتی یکی از بازار های مالی مثله کریپتو از نفس افتاده، بازار های دیگر حرکت می کنند. اینطور بود که در هر سه بازار (کریپتو، فارکس و بورس) به صورت موازی فعالیت داشتم.
در حال حاضر که این مطلب رو تایپ میکنم بعد از 2.5 سال روند ضرر دهی متوقف شده و وارد روند سود دهی شدم. این رو کاملا متوجه می شم که "هر چقدر ادعای یادگیری کنم، اما درست چیز هایی اون بیرون هست که منتظر خوانده شدن هستند". یک جمله ای هست که می گه:
"90 درصد معامله گر های دنیا بازنده هستند از آن 10 درصد باقی مانده تنها 10 درصد به سال سوم کشیده می شوند که رقابت اصلی بین آن گروه شروع می شود".
حتی جایی خوندم که:
"معامله گری یک شغل بی پایان هست که در آن هیچ رحمی وجود ندارد شما مدام شلاق می خورید تا درد ضربات قبلی فراموش شود تنها چیزی که می ماند این است که باید همیشه آماده ضربات محکم تری باشید."
درسته که سود آور ترین شغل دنیا معامله گری است اما در پشت آن کوهی ایستاده که باید آن را به تنهایی بلند کنید و هر وقت موفق به این کار شدید می توانید خود را آماده بلند کردن کوه سنگین تر بعدی کنید. معامله گری هیچ پایانی ندارد و حتی معامله گر بزرگ دنیا هم اشتباه می کند!
شاید برای شما این مقاله یک داستان باشد اما برای من به اندازه ارزش کلی پول است. حال شما دو راه دارید یا مقداری از هزینه های انجام شده من را دیگر مرتکب نشید یا برای آن هزینه کنید! چون بدون هزینه این راه غیر قابل گذراست. این مقاله صرفا بر جنبه داستان محوری متمرکز شده است و برای خواندن نکاتی اصولی که در این سال ها بر اثر اشتباهات یاد گرفته شده، مقاله ای منظم تر تدارک دیدم که در این لینک قابل دستیابی است. برای مطالب مفید دیگر من رو فالو کنید :)
از نوشته های یک معامله گر ناشناس ...