میثم پورگنجی
میثم پورگنجی
خواندن ۶ دقیقه·۷ سال پیش

در باب قضاوت یا چرا انسان موجودی است جاجو؟

خلاصه‌اش! (tl;dr)

از اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر [۱]
ماده‌ی ۱۸) هر شخص واجد حق آزادی اندیشه و دین است.
ماده‌ی ۱۹) هر شخص واجد حق آزادی عقیده و بیان است.
ماده‌ی ۲۹) هر فردی در برابر جامعه‌ای که تنها در آن رشد آزادانه و همه جانبه‌ی او میسر می‌گردد، مسئول است.
ماده‌ی ۳۰) در این اعلامیه هیچ چیز نباید به گونه‌ای برداشت شود که برای هیچ حکومت، گروه یا فردی متضمن حقی برای انجام عملی به قصد از میان بردن حقوق و آزادی‌های مندرج در این اعلامیه باشد.

پیش‌درآمد
چند وقتی هست که بحثی میان من و دوستان در فضای واقعی و مجازی در گرفته است پیرامون قضاوت کردن یکدیگر. نظر صریح من این است که «انسان موجودی است اجتماعی و به این حکم ناچار است از قضاوت کردن.» و در طرف دیگر این نظر وجود دارد که «هر شخص مجاز است تا هر جا که دلش خواست و آزار به کسی نرساند، هر چه توانست انجام دهد و کسی هم اجازه‌ی قضاوت کردن ندارد.». من در این پست نقد و نظر خودم را در این مورد ارائه می‌دهم و در انتها به یک مثال جالب اشاره می‌کنم.

ماجرا چیست؟
مخالفین قضاوت به این نکته اشاره می‌کنند که «ما در شرایط آن فرد نبوده‌ایم، اگر بودیم مشخص نبود که ما چه می‌شدیم!». حرف، حرفِ حقی است اما کامل نیست. برای بیان بهتر منظورم دو مقدمه‌ی کوتاه را ارائه می‌دهم. اول آنکه در قضاوت قرار نیست کسی شخصیت و هویت فردی شخصی را زیر سوال ببرد، بلکه آنچه مورد قضاوت قرار می‌گیرد فعل است. برای مثال فقیری دزدی می‌کند، شاید هزار دلیل بتوان چید که از نظر قضایی فاعل مجازات نیز حتی نشود! اما چیزی که واضح است این است که دزدی فعلی قبیح است! به بیان دیگر در قضاوت -به معنای روزمره و نه قضایی- تمرکز بروی فعل و ترک یا تشویق آن است و نه بر فاعل. نکته‌ی دیگر اما اینکه اگر در قضاوت فعل بر فاعل رجحان دارد و عبارت «اگر ما بودیم مشخص نبود چی می‌شدیم!» نیز درست است، پس هیچکس گناه‌کار نیست؟ مشخصا جواب خیر است! اما در اینجا قرار نیست دادگاه تشکیل شود و یا از ترس ناحق بودن قضاوت و آنچه در آینده مشخص خواهد شد کسی قضاوت نکند! هر شخص فعلی را قضاوت می‌کند و قضاوتش را در معرض قضاوت دیگران قرار می‌دهد.

چه اصراری‌ه حالا؟ خوشحال باشیم دور هم!
واقعیتش با این نظر موافقم، اگر که می‌شد که باشد! متأسفانه در حال حاضر چاره‌ای بجز زندگی در اجتماع نداریم و متأسفانه‌تر همواره عده‌ای بوده‌اند که خواسته یا ناخواسته در تضییع حقی قدم برداشته‌اند. در این شرایط نمی‌توان صرفا خوشحال بود، اگر در مورد رویدادهای اجتماعی قضاوت نکنیم و در احقاق حق دیگرانی که بر مبنای قضاوتمان مظلوم واقع شده‌اند فریاد نزنیم، اگر در پیشگیری از وقوع اتفاقی که به نظرمان نامیمون است روشنگری نکنیم، روزی خواهد رسید که هر چه در اعتراض فریاد کمک سر دهیم، کسی برای کمک وجود نخواهد داشت! خوشحالی صرفا تابعی از اراده نیست!

سر بکنیم تو زندگی هم و نذاریم کسی راه اشتباه رو بره؟
مشخصا نه! به دو دلیل! اول اینکه کسی قرار نیست بزور به بهشت برود! و دوم آنکه آن بهشت زائیده‌ی ذهن من است و لزوما حقیقت نیست! (عجب مصیبتی شد جمع کردن عدم قطعیت و قضاوت کردن!). شاید ساده‌تر بتوان این نکته را بوسیله‌ی این حقیقت بدیهی به اینصورت بیان کرد که من حق دارم اعتراض کنم و بقیه نیز حق دارند به من اعتراض کنند. مشخصا جایی باید کسی عمل کند، اما مشخص‌تر آنکه آن عامل یا عاملین، تک‌تک افراد آن جامعه نخواهند بود. قدرتی برخواسته از اراده‌ی اکثریت نظر اکثریت را اجرا خواهد کرد، اما همواره و همواره، اقلیت‌ها با هر فکر و عقیده‌ای حق اعتراض، قضاوت و انتشار آراء و عقایدشان را خواهند داشت. نکته‌ی ظریف اینجاست که هر شخص بتواند زندگی شخصی‌اش را آنگونه که می‌خواهد پیش ببرد و در عین حال نیز بپذیرد که اثرات اجتماعی زندگی‌اش مورد نقد و قضاوت سایرین قرار گیرد (من در حیطه‌ی زندگی شخصی خودم نوشتن را دوست دارم و کسی نباید مانع نوشتن من شود، اما به مجرد اینکه این نوشته که از علاقه‌ی شخصی من به نوشتن نشأت گرفته است را در ویرگول منتشر می‌کنم، باید بپذیریم که هر قضاوتی در مورد آن و من صورت بپذیرد. من حق دارم که در برابر قضاوت‌ها از خودم دفاع کنم، اما حق ندارم در شبکه‌های اجتماعی یا این پست وبلاگ بگویم کسی در مورد این پست وبلاگ من که احتمالا یک اثر اجتماعی دارد -و بعضی را راضی می‌کند و بعضی دیگر را ناراحت- حرف نزند!).

گشت ارشاد درونت رو کنترل کن!‌ آنلی گاد کن جاج می!
درد و بدبختی همینجاست! در وضعیتی گیر کرده‌ام که نظرم با نظر عده‌ای که حالت حدی را بصورت قاعده‌ی کلی در آورده‌اند، یکی شده است! :)). آیا مخالفین آزاد بودن حجاب حق دارند مخالفت عمومی داشته باشند؟ بلی. آنها در حالت معقول -اگر قرار بود اتفاق بیفتد- حق داشتند برای حجاب تبلیغ کنند، در روزنامه‌هایشان در مورد گناه و عقابِ نداشتن حجاب مطلب بنویسند و بعد از نمازجمعه تجمع حمایت از حجاب داشته باشند و خلاصه حقیقتی که از منظر خودشان درست است را بیان کنند و در نهایت نیز منتظر بازخورد سایر اقشار جامعه نسبت به آرا و افکارشان باشند. در عمل چه شد؟ حقیقتی که از منظرشان درست است را اعمال کردند! مشکل همینجاست! اینکه خانم من [۲] موی سرش را بپوشاند یا نپوشاند، چه حقی را از آقای نگینی -مسلما منظور یک امام‌جمعه‌ی خیالی در یک از شهرهای خیالی است و تشابه نام‌ها اتفاقی است!- ضایع کرده است؟ هیچ. آیا آقای نگینی مجاز است قضاوت کند؟ بله. آیا مجاز است بر مبنای قضاوتش حریم خانم من را زیر سوال ببرد؟ خیر. آیا پس از آنکه آقای نگینی قضاوتش را بیان کرد خانم من یا هر مخالف دیگری محق است به او پاسخ دهد؟ بلی. به وضوح مشکل در اینجا از قضاوت کردن یا بحث و جدل بعد از آن نیست، مشکل آنجایی شروع می‌شود که فقط یک طرف حق قضاوت دارد و پس از قضاوت نیز با قدرتی که در اختیار دارد، حکم را به اجرا می‌گذارد و طرف دیگر باید به حکم گردن نهد.

و اما مثال!
پرده‌ی اول) چند وقت پس از فوت مرتضی پاشایی سمیناری تشکیل شد در مورد پدیده‌ی مرتضی پاشایی و یکی از سخنرانان آن سمینار دکتر اباذری بود. اباذری با تندی به پدیده‌ی پاشایی و علل آن از نظر خودش تاخت. در همان جلسه هجمه‌ها بر علیه اباذری بالا گرفت و بعد از آن نیز در شبکه‌های اجتماعی ادامه یافت. سخنرانی دکتر اباذری -درود و رحمت خدا بر او- را می‌توان در زیر دید.

https://www.aparat.com/v/Jg5bG

پرده‌ی دوم) سحر قریشی -شاغل در صنعت سینما- چند روز پیش اظهارنظری در مورد حضور بانوان در استادیوم داشته است. ایشان در برنامه‌ای اعلام داشته‌اند که موافق ممنوعیت ورود بانوان به استادیوم هستند. می‌توان این اظهارنظر را در زیر دید.

https://www.aparat.com/v/iC2GB

پرده‌ی سوم) امروز صبح توییتی دیدم که بهانه‌ی تکمیل این پست شد!

کار اباذری چیزی جز این نبود که بدون ترس از قضاوت جمعیت و بر خلاف آن عزیز دیگری که در فیلم عقیده داشت با تسامح بیشتری باید نظرات را بیان کرد، قضاوتش در مورد ماجرای پاشایی را صریح و شفاف بیان کرد. شاید اگر این شکل از نقد در جامعه نمرده بود (کشته نشده بود؟)، امروز این همه مصیبت اجتماعی بر سرمان نریخته بود (لینک توییت زیر).

چراغ‌ها روشن می‌شود) “اول به سراغ یهودی‌ها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم
پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم
آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند
من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم
سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید
کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند…
-- مارتین نیمولر


[۱]. مسلما آوردن برشی از اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر در ابتدا به این معنی نیست که تا انتهای این متن صحیح و بی‌نیاز از نقد یا اصلاح است.
[۲]. ترکیب «خانمِ من» به این معنی نیست که خانمی در تملک من است و یا خواهد بود. بیشتر پیشگیری است از صحبت‌هایی چون «تو راضی‌ای خواهر/مادر/زن خودت …؟».

قضاوتفلسفه‌ی اخلاقنظردیدگاه منانسان
مهندسی داده، برنامه‌نویسی و ریاضی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید