ویرگول
ورودثبت نام
مهتاب
مهتاب
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه : بیروت 75

کتابی که نویسنده‌اش عرب باشد، عنوان چالش کتاب‌خوانی مهرماه بود. بر خلاف ماه گذشته انتخاب‌های بیشتری داشتم. از اثار نجیب محفوظ گرفته تا غاده السمان و جبران خلیل جبران. در نهایت کتاب بیروت 75 نوشته غاده السمان را انتخاب کردم. کتابی نسبتا کم حجم که حدودا در دو سه روز مطالعه آن تمام شد.

غادة السمان نویسنده و شاعر زن 79 ساله اهل سوریه (زاده دمشق) است. السمان در محیطی ادبی بزرگ شده و در دانشگاه زبان و ادبیات انگلیسی را ادامه داد. اولین رمان او - بیروت 75 – در سال 1974 منتشر شد. قبل از این رمان چند مجموعه داستان هم از او منتشر شده بود.

این رمان حال و هوای بیروت را در سال 1975 به خوبی نشان میدهد. در سال 1975 در لبنان اختلافات و جنگ داخلی رخ داد و تا سال 1990 ادامه داشت. رمان درباره چند جوان است که به دنبال پول، شهرت و آزادی راهی بیروت شده اند.

غادة السمان
غادة السمان

فرح پسری جوان است که در یک روز سوزان از دمشق به دنبال زندگی بهتر در بیروت می‌رود. کسی که از زندگی معمولی کارمندی، بیماری پیری وحشت دارد. سوار تاکسی می‌شود و یاسمینه که او هم در جستجو زندگی بهتر به بیروت می‌رود هم مسیر اوست. فرح از ابتدا مسیر سخت بدبین و نگران آینده است بر خلاف یاسمینه که بیخیال و سرشار از شادی در انتظار بیروت است. کتاب داستان این جوانان و مسیر پرپیچ و خم آن‌ها در بیروت است. داستان تغییر کسانی که به امید زندگی بهتر پا به بیروت گذاشتند اما بیروت که پر از فساد و فقر است چیز دیگری به آنها هدیه کرد.


بخشی از کتاب :

هیچ یک از پنج مسافر با هم حرفی نزدند. یاسمینه، فرح، ابوملاء ابومصطفای ماهیگیر و طعان... هیچ کدام، تک تک در خاموشی خویش سر فروکرده بودند. هریک اخترک تنهایی بود، هرچند همه در یک فلک می چرخیدند. چشم های یک یکشان دوخته به آن جنگل سنگی بود که پیش رویشان گسترده - بیروت. هریک به چشم خود بدین شهر می‌نگریست. یک بیروت نه، پنج بیروت بود. فقط راننده بی‌اعتنا و خونسرد بود، درست مانند فرشته مرگ. در ورودی بیروت، میان حازمیه و نانوایی شباک، چند دستفروش زیر درخت ها پخش ویلا بودند. چشم فرح در آن پرتو تابناک به کالاهای شگفت آنها افتاد، کیسه های نایلونی پرآبی را که ماهی های کوچک رنگینی در آنها شنا می کردند به شاخه های درختان آویخته بودند. چنان بود که گویی ماهی ها در نور شفاف شناورند. یاسمینه از ته دل آهی کشید! چه دل انگیز! مسافران صندلی پشتی انگار نه انگار که چیزی دیده اند. ولی دل فرح سخت گرفت. زندان های شفاف ماهی ها در دل شب به چشمش فانوس های مرگ بودند. ناغافل واژه گانی را بر زبان آورد که دانته بر دروازه دوزخ نوشته بود : "ای که به این جا پای مینهی از هر آرزویی دست شوی"

کتاب را نشر ماهی در 143 صفحه با ترجمه سمیه اقاجانی منتشر کرده. نسخه الکترونیک کتاب را می‌توانید از لینک زیر دریافت کنید. اگر اولین باریست که به طاقچه سر می‌زنید میتوانید اولین خریدتان را با 50 درصد تخفیف ثبت کنید.

https://b2n.ir/g43909



چالش کتاب طاقچهچالش کتابخوانیغاده السمانبیروت ۷۵کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید