حتما برای شما هم اتفاق افتاده که یه کاری به نظرتون خیلی سخت اومده و برای انجام ندادنش به هر دری زدین ولی آخرشم مجبور شدین انجامش بدین و بعد از پایان کار، تازه متوجه شدین چقدر حس خوبی داره و شما خودتون رو ازش محروم کردین.
کوک کردن سنتور برای من یکی از همین کارهای خیلی خیلی سخت، توی دنیا بود به قدری که حاظر بودم با همون سنتور ناکوک تمرین کنم اما سراغ کوک کردن نرم. یادمه همیشه استادم میگفت سنتورت که کوک نباشه انگار حالش خوب نیست و این حال ناکوک، تو رو هم ناخوش میکنه و دیگه اون حس و اعجاز موسیقی سراغت نمیاد. تو این روزای کرونا زده که هیچ دوست و استادی کنارم نبود یه روز بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، رفتم سراغ سنتور ناکوک.
برای اولین بار بود که میخواستم سنتور رو کوک کنم به نظرم کار سختی میومد، چون سنتور بر خلاف سازهای دیگه که تعداد سیم کمی دارن، هفتاد و دو سیم داره که باید دونه دونه کوک بشن. سنتورم که رفیق روزای خوش و ناخوشیم بوده؛ حالا، حال خودش خوب نیست و من با لمس هر سیم، به قطعاتی فکر کردم که با هم نواختیم.
ترس پاره شدن سیم ها از یه طرف و حس بد صدمه زدن به ساز از طرف دیگه باعث شده بود نرم سراغ کوک کردن.
با همه اینا ولی سعی خودمو کردم، شاید یکی دوتا سیم هم پاره شد و با هر کدوم بند دلم پاره میشد ولی پایان کار، وقتی با لمس مضرابم هر چهار سیم با هم یه نت واحد رو اجرا کردن روحم تازه شد. با اینکه اولین بار بود و حدود یک ساعت زمان برد، من اما متوجه گذر زمان نشده بودم. حس خوبی که بعد از کوک کردن سنتور داشتم رو هیچوقت یادم نمیره. حس خوشحالی از کمک به سنتورم و متقابلا خودم. حالا اما حال هردومون خوبه.