محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
روزهای آخر ماه رمضان، امر به آدمیزاد مشتبه میشود که کمالاتی یافته و خوابهای عجیب میبیند. خواب دیدم روز رفتن مجلس دهم و آمدن مجلس یازدهم بود. یکی از حضرات ملائکه عزرائیل، میکائیل، اسرافیل یا دیگری که نمیشناختم – میان دو دسته نماینده رفتنی و آمدنی ایستاده بود آتش به دست برای سوزاندن، خشمگین و تُرشرو، حساب میکشید از دهمیها، رو به یازدهمیها، به در میگفت که دیوار بشنود.
نمایندهای را یک لنگه پا نگه داشته بود و همه 1460 روز نمایندگیاش را جلوی چشماش با سند و مدرک ریسه کرده بود. پرسید: چرا سؤال پرسیدی از وزیر؟ گفت ناکارآمد بود. مَلَک گفت: ناکارآمد که بود اما یادت هست وقتی رزومه برادر ... را برای عضویت در هیئت مدیره شرکت (صدای بوق) نپذیرفت، طرح سؤال کردی؟ نماینده منکر شد، که یکباره فیلم جلسه نماینده و وزیر و رزومه برادر خانم با کیفیت فول اچدی از تلویزیون مجلس پخش شد. چاره نبود، پذیرفت.
ملک ادامه داد: چرا در عزل و نصب مدیر کل اداره (صدای بوق) مداخله کردی؟ بیچاره «شارل دو مونتسکیو» واضع اندیشه تفکیک قوا، چهار سال است از دست دخالتهایت در امور قوه مجریه به درگاه پروردگار عارض شده و تنش در گور میلرزد، چه پاسخی داری؟ نماینده میدانست «فیلمِش موجوده»، منکر نشد، گفت ما که در این مملکت حزب و سازمان سیاسی درست و درمان نداریم، باید در شهرمان مهرهچینی کنیم که برای انتخابات بعدی بتوانیم انتخاب شویم؛ حضرت ملک از شما که پنهان نیست، حتماً «فیلمش موجوده» که هزینه تبلیغات انتخاباتی ما را کی داده، خب اگر مهره نچینیم، مرحمت حامیان مالی انتخابات را چگونه جبران کنیم؟ شما میدی؟
ملک خشمگینتر پرسید: مهره میچینی و عضو هیئت مدیره تعیین میکنی که تخصص نمیخواهد، سوءاستفاده از قدرت نیاز دارد که بلدی؛ اما مگر تو مهندس و متخصص جاده، سد، پل، نیروگاه، پتروشیمی و ... هستی که برای وزیر ساخت اینها را تعیین تکلیف میکنی؟ ملک انگشتش را به یک سیدی و فلش اشاره کرد که یعنی «فیلمش موجوده». نماینده بیچاره گفت: قربان حضرتت، وقتی مملکت آمایش سرزمین ندارد، بودجهریزیاش به لابی و همشهریبازی است، خب در این شهرستان ما که نه زور دارد و نه آدم در سازمان فخیمه بودجه، زیرساخت نمیدهند، من چه کنم؟ شما اگر زورت میرسد تکلیف این آمایش سرزمین را مشخص کن که پنجاه سال است بیصاحاب مانده. در ضمن، شما که فیلمش را داری هزینه انتخابات ما را کی داد، خب حضرت ملک، من که ندارم پس بدهم، حزب هم که نیست تأمین کند، من اگر پروژه براش جور نکنم، معدن بهش ندم، زمیناش را مجوز نگیرم، براش وام جور نکنم، شما میای هزینه انتخابات ما را میدی؟
ملک دلش سوخته بود، فکر کنم قبلاً جامعهشناسی هم خوانده بود، یاد داستان انسان و ساختار افتاد. دید این بابا استدلال بدی هم ندارد، وقتی ساختار نه آمایش سرزمین دارد، نه حزب نه شفافیت و نه پاسخگویی، هر قدیس دیگری را هم جای این بیچاره بگذارند همین میشود. تو همین فکرها بود که نماینده گفت من یک مطلب دیگری هم بگویم؟ ملک زیرچشمی نگاهی کرد و گفت، بنال: گفت آقا بالاخره این جماعتی که به ما رأی دادهاند به یک امیدی رأی دادهاند، آقایی که تو باشی، هر هفته بروی حوزه انتخابیه، یک لشکر آدم درمانده و در به در شده این دم و دستگاه اداری فشل سرت بریزند و از بدبختیشان بگویند، گوشی را ورنمیداری زنگ بزنی به مدیران شهرستان بگی چرا کار این بدبختها به اینجا رسیده؟ خب اگر اینها آدم من نباشند، برام تره خورد میکنند و کار راه بیندازند؟
ملک چند لحظهای صبر کرد، انگار داشت فیلماش را مرور میکرد، بعد گفت: دیدم، بعضیها واقعاً بدبخت و بیچاره فشل بودن این دم و دستگاه شدهاند، اونا را حق داری؛ اما حاجی فلانی که یادته؟ اوم بدبخت بود؟ یادته دستش را گرفتی بردی پیش وزیر گفتی چند میلیون یورو وام میخواد بهش بده؟ فیلمش موجوده که اول جلسه از بدبختی و زار بودن حال مردم گفتی، داد میزدی که مردم بدبختن یادته؟ آخرش که وزیر گفت خب حالا چیکار کنم برای بدبختی این مردم، گفتی چهار میلیون یورو وام بده به این حاجی برا اون مردم کار دست کنه؟ آخرم که از در میرفتی بیرون چهار برگ رزومه سه تا آقا و دو تا خانم گذاشتی رو میزش و رفتی گفتی اینها را تو شرکت (صدای بوق) استخدام کن.
ملک ادامه داد: مرتیکه (از ملک جماعت این لحن و کلام بعید بود، اما خب به جوش آمده بود، البته خون که حتما نداشت، ولی خب عصبانی بود) آن جماعت تو را و همه این دهمیها را انتخاب کرده بودند که در این چهار سال چهار کلمه درباره آمایش سرزمین، نداشتن حزب، شفاف نبودن رأی نماینده، فشل بودن دستگاه اداری و هزار مصیبت دیگر کار تدوین قانون و مقررات انجام دهید، قانون را پالایش کنید نه اینکه همینها را بهانه کنی آدم بچینی، پروژه جوری کنی، وام بگیری و ... جلوی مردم عربده بکشی که فلان و فلون میکنم. مرتیکه فیلمش هست که فلان را فلون کردی، بگم پخش کنند؟ بعد هم گفت خوبهای سالم و سلامت جمع چشماشون را ببندند تا من نشون بقیه بدم فلان را چجوری فلون کرده.
ماجرای محاکمه نماینده و حضرت مَلَک کشدار شد و آقا کار به جایی کشید که نصف بیشتر جملات را صدای بوق پخش میکردند. کار به جاهای باریک اتاقهای تاریک کشیده بود که یکباره ملک انگار وحی دریافت کرده باشد، عرق کرد و لحظاتی از خود بیخود شد، انگار حالش از جاهای باریک به هم خورده باشد، لحظاتی سکوت کرد. مجلس ساکت شد، زمزمهها افتاد. حضرت ملک گفت خداوند متعال الهام کردند رسیدگی به احوال خطاکاران این جمع دهمی طول میکشد، فرصت نیست تا بازگشایی مجلس یازدهم، بماند تا قیامت. البته اگر خودتان در این دنیا دم و دستگاه عدل بهپا کنید، از پس سین جیم برخی کمزورهایشان برمیآیید. اما فیالحال، قیامت به پا نشده و در توبه هم باز است.
حضرت ملک به اینجا که رسید لوحی سفید را روی میز گذاشت و رو به یازدهمیها کرد و گفت: ابداً فکر نکنید شما تحفههایی بهتر از اینها هستید. اکثر اینها هم اول که نماینده شدند، ادعاشان سقف آسمان را سوراخ میکرد و قدیسی بودند. دیر بجنبید شما هم لنگه خطاکاران این جمع میشوید و سال 1403 خودم اینجا هستم که به حسابتان برسم. فیلمبرداری هم کما فیالسابق برقرار است، از جاهای روشن و تاریک.
حرف ملک که به اینجا رسید، یکی از یازدهمیها که سخت ترسیده بود گفت: خب حالا چه کنیم؟ ملک گفت: اولاً همتون بشینید اینهایی که «فیلمش موجوده» را با دقت ببینید. قول بدید به خودتون و من که این کارها را تکرار نمیکنید. دوماً، این بابا میگفت مملکت آمایش سرزمین، حزب، شفافیت، کارآمدی اداری و ... نداره، شما از این نداشتنها سوءاستفاده نکنید، سعی کنید برید اینها را درمان کنید. نگران نباشید اگر برید اینها را حل کنید شاید مردم دوباره به شما رأی ندن، اون دنیا باهاتون حساب میکنیم. یک دفعه گفت: البته باید فیلم شما را هم بازبینی کنم ببینم اصلاً به اون دنیا معتقدید، حالا باشه تا بعد. تازه اگر هم نباشید، به نفع خودتونه این دنیا را هم یک جوری سامان بدهید که از این دله دزدیها توش نباشه. این ممالک کفر را نگاه کنید، با خدا و من و اون دنیا هم باور ندارن، ولی ی جوری زندگی میکنن انگار دارن.
اما سوماً، فعلا تا مملکت را با قانون، حزب، آمایش سرزمین و بقیه اسباب مملکتداری سامان ندادهاید، یک سوگندنامهای با همفکری بقیه ملائک تنظیم کردم، من میخونم شما هم پشت سر من میخونید با صدای بلند. فیلمش را هم نگه میداریم وای به حالتون اگه رعایت نکنید. این دهمیها از این سوگندها هم نخورند و اینجوری حساب کشیدیم، شما را (صدای بوق) ... خیلی عصبانی بود.
ملک شروع کرد به خواندن و جماعت یازدهمی پشت سرش ادامه دادند، سوگند میخورم:
اول، اصل تفکیک قوا را رعایت کرده، بدون آزار و اذیت مرحوم شارل دو منتسکیو، در امور قوه مجریه که به من ربط ندارد، از جمله عزل و نصب مدیران، انتخاب اعضای هیئت مدیره شرکتها، دادن وام، ساختوساز تأسیسات و پروژهها، دخالت نکنم.
دوم، سؤال واقعی و از سر اخلاص از وزرا بپرسم، و اگر کارم را راه نینداختند و خواسته نامشروعم را برآورده نکردند، با سؤالهای زائد و بیربط، آنها را به صحن کمیسیون و علنی نکشم و برای استیضاح به بهانههای واهی تحت فشار قرار ندهم.
سوم، به نظر مرکز پژوهشهای مجلس که نهاد کارشناسی و علمی است، توجه کنم و فقط دربند لابی، منافع شخصی و زیر پا گذاشتن علم و عقل نباشم.
چهارم، به جای تلاش برای چیدن آدم در هیئت مدیره شرکتها، و دخالت در عزل و نصب مدیران، به فکر تدوین چند قانون اساسی در مملکت باشم که تدبیر اوضاع و امور را بهسامان کند و از فساد بکاهد: قوانینی نظیر مدیریت تعارض منافع، شفافیت رأی نمایندگان، قانون مدیریت صدا و سیما، اصلاح قانون بانکها، و ...
پنجم، هیچ وقت عربده نمیکشم و برای پوشاندن خطاها و ریاکاری، حرفهای تند و تیز نمیزنم و به این و آن متوسل نمیشوم. من با همه وجود سعی میکنم خودم باشم، آن گونه که واقعاً فکر میکنم به صلاح خلق خداست.
ششم، برای این و آن پروژه جور نمیکنم، تصویب قانونی را دنبال میکنم که به سامان دادن احزاب در مملکت بینجامد و شفافیت تأمین مالی انتخابات را در پی داشته باشد.
هفتم، به حقوق بشر، حقوق زندانیان سیاسی و غیرسیاسی، رعایت حقوق شهروندی، جلوگیری از تخریب محیطزیست، تدوین یک نظام انتخابات مدرن و ... برای جلوگیری از خودسری، خشونت و نقض حقوق انسان حساس خواهم بود.
هشتم، هیچ یک از اعضای خانواده و فامیل را که صلاحیت ندارند، برای کار در ادارات، شرکتها و ... معرفی نمیکنم.
نهم، ...
آقایی که شما باشید، این سوگندنامه همین جور داشت طولانی میشد و جماعت یازدهمی پشت سر ملک تکرار میکردند، برخی با دندان قروچه و عصبانی، اما ملک بود و اسباب داغ و درفش داشت، چاره نبود. گوشی تلفن همراهم در همین احوالات بود که زنگ زد، ساعت سهونیم شب بود. دوست داشتم بقیه داستان روز محشر مجلس را هم ببینم، اما دیر میجنبیدم روزه بیسحری نصیبم میشد و درد معده. گفتم عیب ندارد، شاید این چند روز آخر را هم روزه گرفتم و کمالاتم بیشتر شد و رؤیت روز محشر بقیه را هم به خواب دیدم.
(اگر میپسندید به اشتراک بگذارید.)
کانال تلگرام دغدغه ایران
@fazeli_mohammad