همه ما به نوعی در کودکی آموختهایم که هرچه صدایمان بلندتر باشد بهتر میتوانیم حق خود را بگیریم. توانایی استفاده محترمانه از زبان برای متقاعد کردن دیگران دربارۀ نظرات خودمان بخشی از روند اجتماعی شدن و رشد عقلانی ما به عنوان یک انسان میباشد.
رسانههای اجتماعی ما را به عقب برمیگردانند؛ با این توضیح که با تشدید تکانههای روانی ناگهانی و حیوانی، ترس و وحشت و قلدری که مخصوص جوانان است روحیهای ایجاد نموده که حتی دانشگاهیان مشهور و روزنامهنگاران روند تغییر “دکتر جکیل” به “مستر هاید”!¹ را طی میکنند. و این سؤال بحرانی را پیش میآورند آیا رسانههای اجتماعی باید به سرعت ممنوعیت زبان مستهجن را اجرا کنند؟
تقریباً تمام سیستم عاملهای عمدۀ رسانههای اجتماعی برخی از حداقلهای ابتدائی را برای کنترل گفتار نامناسب رعایت میکنند، اما زبان مبهم، موانع فرهنگی و مهمتر از همه، هزینههای عظیم برای محدوده محتوا، به این معنی است که اجرای این قوانین در بهترین حالت تصادفی و غیر حتمی هستند.
شناختن سخنران و موقعیت اجتماعی وی اغلب برای درک معنای یک کلمه مهم است. بسیاری از کلمات کاربرد دوگانه و گیجکننده دارند و همزمان توسط کاربری در سخنرانیهای نفرتانگیز و منزجر کننده و توسط کاربر دیگر در سخنرانی انگیزشی با هدف احیای توانمندیهای بشر به کار میروند. سخنرانیهایی که ممکن است از لحاظ دو پهلو بودن خطرناک باشند ، اغلب به صورت محلی و با ابعاد کوچک برگزار میشوند و کلمات کلیدی روزمره را در معنای بسیار زننده به کار میبرند اما غیر از افراد محلی کسی متوجه این کاربرد نمیشود.
تفاوتهای فرهنگی و سیاسی باعث میشود حتی منطقیترین افراد تبدیل به موجوداتی روانی و نفرت پراکن و فحاش شوند، روی دیگران القاب و عناوین زننده بگذارند و حتی افرادی را که با آنان به مخالفت جدی میپردازند تهدید به اِعمال خشونت کنند.
به ویژه قابل توجه است که چگونه جامعۀ آکادمیک از گفتمان تثبیت شده دانشآموزی که در کلاس درس استفاده میشود برای تبدیل شدن به دیوهای نفرتانگیز آنلاین استفاده میکنند، به همکاران و رقبایی که با آنها اختلافنظر دارند یا به همه کس و هر کسی که دلشان میخواهد حمله کنند.
بر خلاف کسانی که در بخش تجاری و دولتی هستند و با اشارۀ مقامات بالاتر اخراج میشوند، دانشگاهیان اغلب با حفاظت قانونی که تحت عنوان قوانین آزادی بیان از آن برخوردارند، ادبیات زننده را بدون کوچکترین نگرانی از عواقب آن به کار میبرند.
دانشگاههای معدودی دارای سیاستهای صریح در رابطه با رسانههای اجتماعی هستند اعضای هیئتعلمی را (برخلاف دانشجویان) از نفرت پراکنی منع میکند. در نظام دانشگاهی آمریکا بهجز مواردی استثنایی که شکایتی رسمی یا اقدام قانونی پلیس به دلیل سخنرانی نفرت پراکن گریبان گیر اساتید میشود، حملات شخصی و یا تهدید به خشونت به دلیل جایگاه بسیار بالای قوانین آزادی بیان عواقب خاصی بهدنبال ندارد.
دانشگاههایی که به آن اشاره شد بخشی از دولتی هستند اما ممنوعیتهای بخش خصوصی در رابطه با فحاشی و خشونت آنلاین از آنها نیز کمتر است. اما حتی اکنونکه توییتر به کاربر اجازه میدهد با چند کلیک بسیار ساده یک شخصیت ناشناس ایجاد کند، نظرات همین کاربران مجهول اگر توسط مقامات دولتی منعکس شود، باعث پیروزی آنها در انتخابات میشود.
گویندۀ سخنان نفرت پراکن و تهدیدکننده به سرعت به شهرت میرسند و انتشار گستردۀ نظراتشان تضمین شده است زیرا اولویت در فضای مجازی با سرگرمی است نه روشنگری و آگاهیبخشی. درحالیکه اظهار نظرهای علمی و کارشناسانه و سطح بالا که سعی در استدلال درست و منطقی و طبق شواهد و مدارک دارند به راحتی به حاشیه رانده شده و محو میشود.
به بیان دیگر شما هرچقدر قادر باشید سخنان نفرتپراکنانهتر و زشتتر و زنندهتر و تهدیدآمیزتری در یک پست در شبکههای اجتماعی بیان کنید، شانس بیشتری برای مشهور شدن و بیشتر دیده شدن پستتان و حتی خبرساز شدن در سطح ملی و بینالمللی دارید. در چنین محیطی تنها نهاد و قدرتی که توان مقابله با این فضا و کنترل آن را دارند، خودِ شبکههای اجتماعی هستند.
به جای اینکه برچسب “سخنان نفرت پراکن” را آنقدر پررنگ کنیم که به سیاست مداران اجازه دهیم از آنسو استفاده کنند و هر نوع مخالفت با سیاستهای خود را نفرت پراکنی بنامند، باید به صاحبان شبکههای اجتماعی فشار بیاوریم تا پلتفرمهای خود را طوری طراحی کنند که تمام نظرات مختلف و متنوع امکان مطرح شدن در آن را داشته باشند.
به عنوان مثال تصور کنید هر بار که در یک بحث در شبکههای اجتماعی شرکت میکنید، دیگران شما را احمقو کودن بنامند و به شما بگویند سطح فکری شما در حدی نیست که در بحث سطح بالای آنها شرکت کنید. حتی در غیاب زبان نژادپرستانه یا ادبیاتی که ریشههای قومیتی یا طبقاتی-فرهنگی شما را نشانه رود، بازهم چنین حملهای میتواند باعث عواقب وخیم از جمله صدمه به خود یا حتی خودکشی (موارد بسیاری ثبت شده) شود. اگر شبکههای اجتماعی از سخنان نفرت پراکن در شبکههای اجتماعی تعریف محدود و مبهمی داشته باشند که به آسانی قابل دور زدن و نادیده گرفتن باشد، موفقیت آنان نیز به همان نسبت کوتاه مدت و محدود خواهد بود و شاید فقط برای متقاعد کردن سیاستمدارانِ نگران و گزارش کار دادن به آنها کافی باشد، اما واقعیت این است که اگر این شرکتها واقعاً قصد دارند اقدام کارسازی در مقابله با فضای مسموم شبکههای اجتماعی انجام دهند باید یک بازنگری کلی و اساسی در مورد آنها انجام دهند.
سال گذشته موسسۀ الفابت جیگساو (گوگل آیدیاس قدیم) راهحلی به نام پِرسپکتیو Perspective برای این مشکل طراحی کرد که بر روی زبان تمرکز میکرد نه موضوع. شیوه کار جیگساو این است که میزان مسمومیت متن را به طور کلی ارزیابی میکند و بر روی طرز بیان گوینده تمرکز میکند نه روی موضوعی که در مورد آن صحبت شده. به این صورت میتوان مطمئن بود که این برنامه بیطرف باقی میماند و تمام حوزههای موضوعی را شامل خواهد شد.
تمرکز بر روی زبان به کار رفته توسط گوینده به جای موضوع صحبت، این اجازه را به ابزارهای تولید شده میدهد که تمدن را به شبکهها اجتماعی برگردانند و کاربران را وادار میکند به جای جیغ و داد کردن مانند کودکان، به روش بزرگسالان عاقل و بالغ حرف خود را با متانت و استدلال و شواهد منطقی بیان کنند.
به طور خلاصه و بهعنوان نتیجهگیری از این مقاله میتوان گفت بدون شک شبکههای اجتماعی ما را از دکتر جکیل به مستر هاید تبدیل میکنند اما شاید خود این شرکتها بتوانند پادزهر این سم را در اختیار ما قرار دهند.
پینوشت:
۱ – اشاره به داستان “دکتر جکیل و مستر هاید” با موضوع دوگانگی شخصیت انسان. مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید رمانی کوتاه است که توسط نویسنده اسکاتلندی به نام رابرت لوییس استیونسون در سال ۱۸۸۶ در لندن منتشر شدهاست. در این رمان دکتر جکیل، که به مبحث دوگانگی شخصیت علاقهمند است، دارویی برای جدا کردن جنبههای خوب و بد انسانیش میسازد. از جنبههای بد، فردی به نام آقای هاید پدید میآید که دست به اعمال جنایتکارانه و حتی قتل میزند.
منبع: Forbes